چهارشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۹۳



از مجموعه جدید در دست چاپ 



دختران بامیان
 ------------

مین منتظر در چشم را خنثی میکنند
دختران بامیان،
علی الطلوع، صبح ها
پا در کفش بودا
از خنده ی ته سرنوشت شان لب می گیرند
و بلند بلند می خوانند
اووووم اووووم اووووم
صدای شکسته
ریز ریز اصوات
نفوذ می کند
درون جمجمه یی که نادیده شان می گیرد
و عبور می کند
از چشم های تنگ
که فراخ اند در وادی شقاوت
اووووم اوووووم
صدای شکسته
شبنم، اشک برگ های نیلوفری ست،
که از ناف خورشیدی ناپیدا روئیده است.
می نشیند در چشم های تنگ
و عاقبت جاری می شود،
در مجرای سرخوردگی
علی الطلوع، صبح ها
دختران بامیان. 

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=63824




هیچ نظری موجود نیست: