پنجشنبه، دی ۰۹، ۱۳۹۵

تسلیت. سرکارخانم پوران فرخزاد شاعر، نویسنده و محقق درگذشت.روحش شاد


دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
برپوست  کشیده شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند.

فروغ


شنبه، دی ۰۴، ۱۳۹۵

سه‌شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۹۵



یلدا مبارک

ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی

حافظ



یکشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۹۵

آستاره

از سلسله نقدهای معماری جهان

آرشیتکت : افروز نبوی

لطفا روی لینک زیرکلیک کنید


پنجشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۹۵

چهارشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۹۵

سه‌شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۹۵


                روحش شاد و یادش گرامی 
              با تشکراز دوست عزیز " علیرضا طبیب زاده " برای ترجمه این شعر                                    

دوشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۹۵

از مجموعه ی: نکته ها ، ...سه نقطه حرف




چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون
مولوی


معمولا مرز ظرفیت فکر انسان محل تبدیل است که غالبا با اتفاقی غیر منتظره خودش را نشان میدهد و محل گذار هم هست به محیط فکری جدید. درست درون همین اتفاق، انسان درحیرت و بهت از این دگرگونی خبردار میشود.
کیمیا هست برای تبدیلی آسان مشروط بر اینکه محیط فکری پیشین کمتر به توهم آلوده باشد . واقعییت...


آذر کیانی

چهارشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۹۵

یکشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۹۵

که مرد ار چه بر ساحل است ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق
سعدی 

فیدل کاسترو درگذشت . وزنه ی نام او و همرزم اش "چه گوارا" چنان سنگین است  که راه را بر هرنوع شناخت از عملکرد . سیاسی ، اجتماعی وفرهنگی او می بندد. ( بعنوان رئیس دولت کوبا ) . در این واقعیت که فیدل کاسترو تا به آخر بر سر آرمانهایش ایستاد ، شکی نیست . اما کافی نبود. حرکت و ریسک پذیری در همان چارچوب آرمان ها ، می توانست تاثیری شگرف و رشد غیر قابل وصفی در بینش او ایجاد کند وبه تبع آن در وضعیت معیشت مردم کوبا و چه بسا مردم جهان .
فیدل کاسترو یک قهرمان بود. و مردم برای مدت طولانی به قهرمان نیاز ندارند چون قهرمان الگوست و الگوزمان  مصرف دارد .اما از اینکه دریک برهه مشخص زمانی ،یک انقلابی قوی و تاثیر گذاربرای تغییری مثبت در نظام کشورش بود، بنابراین قابل احترام و ماندگار در یادهاست . یادش گرامی 


شنبه، آذر ۰۶، ۱۳۹۵

چهارشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۹۵

سه‌شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۹۵

یکشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۹۵


Jacek  Yerka


دوشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۹۵


 بمناسبت سالگرد درگذشت زنده یاد منوچهر آتشی

حدس می زنم
                                                                                           
                                                                                      
                                                                                                 به زنده یاد منوچهر آتشی
حدس می زنم
و این یعنی بخشی از دانستن چیزی
چیزی از جنس صدا
که در جاده ی چاهکوتاه تا تهران همهمه می کند.

بخشی از دانستن
یعنی حدس زدن دست هایی که اکنون فراترند
کجا می نویسد آتشی؟
دست هایش چه چیزی را؟
چیزی از جنس تغییر
که اگرچه در کنج خاک
و خانه ای که بدون اوست.

بخشی از دانستن
یعنی حدس زدن نگاهی که اکنون بی قرارتر ست.
به کجا نگاه می کند آتشی؟
چشم هایش چه چیزی را؟
چیزی از جنس غرور
و عاشق و اندکی غم ناک
که آرام
بر فراز خلیج فارس
آشیان گرفته است .
  
آذر کیانی 
از کتاب " روی آینه ام خم اش "



شنبه، آبان ۲۲، ۱۳۹۵

جمعه، آبان ۲۱، ۱۳۹۵

لئونارد کوهن شاعر، آهنگساز و خواننده ی پرآوازه درگذشت. روحش شاد

پنجشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۹۵



بهرشکلی دیگران را قضاوت کردن و به نتیجه رسیدن و حکم صادر کردن را قبول ندارم اما تحلیل کردن عملکرد کسی که افکارجهانی را متوجه خود و حساس کرده است را چرا! قبول دارم.
رئیس جمهور جدید آمریکا " دانالد ترامپ " اتنخاب شد . این تلاشی که ایشان برای رسیدن به چنین پُستی کردند مطمئننا تنها برای رسیدن به کاخ سفید نیست چون کسی که روی میز طلا غذا سرو میکند و درتختخواب طلا می خوابد و مبل و سرویس خانه اش یا حتی هواپیمای اختصاصی اش از طلا ست ، نمی تواند زندگی کردن صرف درکاخ سفید اورا تطمیع کند.
وقتی کسی از پول و ثروت پر شد و به بی نیازی مالی رسید، باید طریقی را پیش بگیرد که موقعیت این جهانی اش را تداوم ببخشد وخاصیت" ثروت" همنشینی با " قدرت " است .
ترامپ تنها برای کسب قدرت آمده است و این خیلی خطرناک است، اگر سمت وسوی این " قدرت" منافع ملی و برای مردم نباشد. سیاسی نبودنِ ترامپ و بی تجربگی محض او در این امر، در طول کارزار انتخاباتی اش مشهود بود. بنابراین باید ذهن مان متوجه " قدرت " او باشد که امیدواریم مخرب نباشد.






چهارشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۹۵



خانم دکتر توران میرهادی مادر آموزش و پرورش مدرن ایران
 و پیشکسوت ادبیات کودک درگذشت
روحش شاد

شنبه، آبان ۱۵، ۱۳۹۵

گرت مملکت باید آراسته
مده کار معظم به نوخاسته
سپه را مکن پیشرو جز کسی
که در جنگ ها بوده باشد بسی

سعدی
   

دوشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۹۵


"شعر " دختران بامیان " با صدای شاعر "آذر کیانی 


لطفا روی لینک زیر کلیک کنید





http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=63824

برای خواندن شعر روی لینک بالا کلیک کنید

شنبه، آبان ۰۸، ۱۳۹۵


وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم

فروغ فرخزاد

سه‌شنبه، آبان ۰۴، ۱۳۹۵

  باز پاییز است
باز فوج قمریان برگ
و آشیان شاخساران را
به حسرت 
ترک گفتن شان.


دکتر اسماعیل خویی



شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۹۵

جمعه، مهر ۳۰، ۱۳۹۵


Yinka Shonibare

چهارشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۹۵


کدام نویسنده را در جهان می شناسید که از خود نپرسیده باشد" برای چه می نویسم ؟"
و کدام نویسنده یی را می شناسیدکه بدنبال این سوال دست از نوشتن کشیده باشد؟

محمود دولت آبادی 


سه‌شنبه، مهر ۲۷، ۱۳۹۵

یکشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۹۵

پنجشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۹۵

باب دیلن ، ترانه سرای آمریکایی ، برنده ی نوبل ادبیات 2016 شد








سه‌شنبه، مهر ۱۳، ۱۳۹۵



frank-kunert






یکشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۹۵



افروز نبوی
----------------------------
قرار نیست اگر به نمایشگاه منتخب آثار سلیمان ساسون رفتید، تحت تاثیر موضوع آثار قرار بگیرید... در عوض، چیزی عمیق تر، که در نهایتِ فروتنی و بی ادعایی یک هنرمند، می تواند گریبان مخاطب را بگیرد و تا مدت ها رهایش نکند، در این نمایشگاه اتفاق می افتد...اینکه فراتر از موضوع، نوآوری و ابتکار یک فرد پس از گذشت نزدیک به پنجاه سال، همچنان شگفت زده ات کند، اینکه اثر "فضا" بسازد و در عین ماهیت نامشخص فضا، نخواهی از آن بیرون بیایی، اتفاقی نادر و باارزش است.
پیشنهاد می کنم سری به این نمایشگاه بزنید و در کنارش از میانه ی "پستوخانه ی دو مصورساز آزادیخواه معزول جراید عصر تجدد" گذر کنید.
آدرس: تهران، خیابان کریمخان زند، خیابان عضدی (آبان جنوبی)، کوچه اردشیر ارشد، شماره 7، گالری آ، سالن آ1


جمعه، مهر ۰۹، ۱۳۹۵

سه‌شنبه، مهر ۰۶، ۱۳۹۵


اندر حکایت مناظره ی هیلاری و دانالد

فکرکنید درست وسط بحث جدی حمله ی سایبری که بین روسیه و آمریکا در جریان است ، دانالد ترامپ اظهار فضل می نماید که : من یک پسر ده ساله دارم که کامپیوتر خیلی خوب بلد است یا خیلی خوب بازی می کند یا ... بهرحال.
اداره ی یک کشور با اداره ی یک کارگاه ساختمانی خیلی فرق میکند. هوش سیاسی و اقتدار و بینش فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی لازم است تا حضور یک کاندیدای ریاست جمهوری برای مردم آن کشور، مورد قبول واقع شود . رفتن تا آستانه ی فهمِ مشکلات و درد مردم یک جامعه و به تبع آن مردم جهان آسان بدست نمی آید الا به تجربه.
آقای ترامپ! تکه های گمشده در پازل شما زیاد است و متاسفانه یافت می نشود.

Photo By: Jan Banning



پنجشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۹۵

نقاش ازل بهرچه آراست مرا

خیام


دوشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۹۵

شنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۹۵


" چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد؟ "

" ادوارد آلبی " نویسنده ی مشهور آمریکایی درسن 88 سالگی درگذشت. روحش شاد

او برای نمایشنامه های " تعادل شکنند ه " سه زن بلند بالا " و منظره ی دریایی " جایزه ی پولیتزر را دریافت کرد.


دوشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۹۵

جایی برای آرمیدن کشتی ها نیست

از سلسله نقدهای معماری جهان

آرشیتکت : افروز نبوی

لطفا روی لینک زیر کلیک کنید



جمعه، شهریور ۱۹، ۱۳۹۵


"شعر" مردی که افتاد " با صدای شاعر " آذر کیانی

لطفا روی لینک زیر کلیک کنید


https://soundcloud.com/azar-kiani/ljkxsmmmjenm


سه‌شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۹۵

ترس

همینکه بترسیم شکست خورده ایم. ترس از شکست خود شکست است.

اگر از حوادثی که موجب ترس می شوند ( ترس از حرف مردم، ترس از روبرو شده با واقعیت و شخصیت واهی خود ، ترس از اشتباه کردن و...) فرار نکنیم یقینا بینش و بلوغ تازه ایی را درزندگی تجربه خواهیم کرد. فرار نکردن یعنی قرار گرفتن در درون آن اتفاقی که موجب ترس شده است . یعنی توانِ دیدنِ مایه ی ترس که به لحاظ روحی و روانی به محض دیده شدن از بین خواهد رفت و این عمل یعنی شهامت.


 از کتاب ... سه نقطه حرف-آذر کیانی

شنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۹۵

  

برای تو و خویش 
چشمانی آرزو میکنم 
که چراغ ها و نشانه ها را در ظلمات مان ببیند.
گوشی که صداها و شناسه ها را
در بیهوشی مان بشنود.
برای تو و خویش روحی
که همه را در خود گیرد و بپذیرد.
و زبانی که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش بیرون کشد
و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوییم.

مارگوت بیکل
ترجمه: احمد شاملو

سه‌شنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۹۵

شنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۹۵

حال خونین دلان که گوید باز

حافظ

داوود رشیدی عزیز روحت شاد








سه‌شنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۹۵



Jamey Stillings

یکشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۵




خوانشی برشعر" طرحی از هراس نیمه تمام " سروده ی شاعر خسرو باقرپور



دردسرود


نمی گوید، که به تصویر می کشد، ناگهانی .
تخیل و ساختار ذهنی شاعراز حس های جاری واقعیتی که با ناخودآگاه او پیوند دارد، تصویر بر میدارد. در عین روایی بودن ، موجز و شاعرانه ، هولناکیِ واقعه یی را به درون واژه ها می کشاند و باروری خبری هولناک تر را دراین سطرها اعلام میکند.

"عجب کلنگ مزخرفی است!"
می گوید گورکن پیر.
"کلنگ بدی نیست!"
پاسخ می دهدش
گورکن تازه کار.
_ "دست بجنبان! شب شد!"
_ "این ردیف را هم تمام می کنیم تا شب"

شاعر دریک ارتباط درون-تصویری که بنوعی فرا رَوی از واقعیت است، به مخاطب این اجازه را می دهد که در ابعاد گسترده تری خیال پردازی کند. خبر، نشان ازباروری تعداد جنازه هایی ست که " دمادم " به آنها افزوده می شود و دورنمای سردابه یی را نشان می دهد که گنجایشی بی حد و اندازه دارد.

آنسوترک
در بهت هراس آلود سردابه
صفی دراز از مردگان
که دراز تر می شود
هر دم.

تغییر زاویه نگاه شاعر دریک واقع نمایی ، وقتی که حتی پرده ی ظریف اشک به او مجال نمی دهد ، اندیشناک وارد فضای جدیدی می شود و با سطرهای زیبا ، موجز محیط شعر را تغییر می دهد، "گورستان تا دورنمای شهر"، و در این تغییر ،میان ارتباط تصاویر شعر با یکدیگر خللی ایجاد نمی شود. چرا که اندوه عمیق و وسیع شاعر دریک ارتباط منطقی به آسمان شهر سرایت می کند.

دور ترک
سواد شهر است
(اگر این حریر گریزان
فرصتم دهد که ببینم)
و خیمه ابری سیاه و زمستانی
سیاه
در بهاری که
سبزینه را و سبزی را
به ننگ سیاهی آلوده ست.

شاعر با ارائه نوعی از چیدمان واژه ها، دست مخاطب را برای خوانش مکرر باز می گذارد که البته شعر وارد فرایندی بنام سپید خوانی می شود و امکان دستیابی به لایه های زیرین شعر را فراهم و خیال پردازی های تصویریِ انواع آلات و ادوات مخرب کشتار جمعی را در ذهن شاعر احیاء میکند.
هماهنگی میان واژه ها و تکرار حروف و چیدمان و ساختار هارمونیک در دستیابی و دریافت، توسط مخاطب بی تاثیر نیست.

و صیحه و هلهله
و "دشداش" های خاک آلود
"چفیه" های خون آلود
و شورابه های حسرت
بر گونه های خون آلود
دستان خون آلود
خون
خون
خون
گروم
گروم
بوم
بوم
ضجه
صیحه
هلهله

با توجه به ظاهر روایتی خطی و تقطیع های ظریف در روایت ، شعر شاعرخسرو باقرپور میان خیال و واقعیت و بدور ازواقع گرایی مطلق ، رابطه یی هنری با تصویرها ، موتیف ها و معنا برقرار میکند .

خدای من
و آتش بازی بی پایانی
که تمام چراغ ها را فرو کشته ست
و دستان لرزان و خون آلود زنی
که دراز کرده است
نان کهنه وحشت را
به سوی کودک تنهای همسایه

ساختار بیانی شعر، منوط به ذهنیت دانای کل است که در یک تصویر اندوهناک، به ناچار جهانی سراسر ناشاد را به مخاطب عرضه می کند.

و جهان است
که فرو می رود
در طرحی از هراس نیمه تمام.



آذر کیانی
مردادماه نود و پنج

لطفا روی لینک زیر کلیک کنید



چهارشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۹۵

از تبار سرودن



خوانشی بر شعر بلند " باید کمی بخوابم " از دکتر اسماعیل خویی


از تبار سرودن

شعر " باید کمی بخوابم " شاعراستاد اسماعیل خوبی  ، شادمانی و درد است در هیات واژگان و انعکاس ماهیت پارادوکسیکال موضوع شعر.  شاعر می سراید تا محوریت شعر،  حافظه ی روایتگر خودِ او باشد. چرا که کانون ادراکی این شعر درونی ست و حکایت هنریست از هنرهای زیستن ، که بواسطه آگاهی و درک منحصر بفرد شاعر سفیدی های متن زندگی او را از " آغاز "پر کرده است.

آغازم از شنیدن بود/  با گوشهای خودآگاهی: /آغازه ام /موسیقی ی صبورِ همین گندزار بود: /شبخوانی ی گروهی ی غوکانش را می گویم،/ که تک نوازه های ویژه ی خود را هم داشت: /خرناسه های فردی ی خوکانش را می گویم.

ادراکات فراحسی از طریق خودآگاهی اتفاق می افتند و "گوش های خود آگاهی" در سطر دوم این شعر، مخاطب را در آستانه درکی متفاوت و البته عمیق از این شعر قرار می دهد. فضای شنیداری بعد از واژه ها " گوش های خودآگاهی " که راهنمای مخاطب است ، اگرچه کاملا درونی ست ولی بواسطه طرح آن توسط شاعر ،دیگر فضای پنهانی نیست و شاعر درون مایه های شعر را مقابل دیدگان مخاطبانی قرار می دهد که بواسطه درک سخت فضای خاص شعر، در فواصل مختلف دربرابر این متن قرار می گیرند و با کمی تلاش می توانند با دقت و تعمق در ارجاعات درون متنی و فرامتنی شعر ، در پیوند با فضای گسترده ی ذهن شاعر قراربگیرند و به فراخور حالات واژگان با درد و شادی شاعر همذات پنداری کنند.
تا چنین کُنَد، می بایست چشمه سار کوچک شاعر، روح او، گوهرزلال ، تا به زلال برسد ، ناممکن ها را ممکن و درمسیر نور ماه که " راهنما "ست ، راهی را بپیماید که فراز و فرودش از طبیعتِ راه خارج است. راهی که تا پایان در کجایی ِآغاز مانده بود.

چشمه سارِ کوچکِ من /از گوهرِ زلالِ خودش بر می آمد، /تا جانبِ زلال روان باشد؛ /و، تا چنین کند    ،می بایست/ بر بسترِ محال روان باشد. /د ر آبهای سربالا رفتن،/پس/با پای سر/راه دراز ناممکن را/ راهِ درازِ ناممکن را /سوی نگاهِ ماه پیمودم: / راهی که، در مخافتِ بی منطقش،/تا هست،/  پایین تر از فرود و بالاتر از فراز می مانَد: /راهی که، / همچنان/ و تا به پایان، / انگار / در کجایی از آغاز می ماند:

ناخودآگاه  گستره یی است که جغرافیا ندارد و زمان هم تحت تاثیر مفاهیم بی جغرافیا، ترتیب و ترتب خود را از دست میدهد و "گوش خود آگاهی"  راهنمای درون است به ناخودآگاه شاعر.
یک راز می ماند.  روح زلال که می رود و میگذرد از زمان تا ورای این " دم ها" رازگونه پاک بماند از پلشتی ها.

و این که در کجاشی این دم، /یا در کجاش بودی پیرارسال،/ یا در کجاش خواهی بود پس فردا،
تا جاودانه، در خود، یک راز می ماند. /  اما من از نهادِ زمینم بر می جوشیدم /که پاک بود، /
زیرا که خاک بود؛ /و ز هیچ چیز، /در جهانِ مادرانه ی زهدانِ او، /نبود /که پیرامونم، /
 مانندِ اندرونه ی خوکا ن، / ناپاک بود.

انتخاب واژه هایی که به لحن و موسیقی زبان مدد می رسانند  تا کلیت ساختاری – روایی شعر با دانش مخاطب ارتباط برقرارکند، گاها نا آشناست و می تواند امکان یاد گیری در کلاس استاد  باشد . " لوش " و در جایی دیگر " گما "واژه یست از این دست  .

اما، هنوز برنیامده از خویش، /دیواره های لوشِ هزاران هزاره بود که / از چارسو / بر من /سد می بست. و غلغل جوان گلوگاهم را/ در خود/ می شکست.

ارجاعات مکانی و معنایی ، ساختار متن و سکوت های سپیدی که در تقطیع سطرها، زبان، لحن و فرم اتفاق می افتد ، استفاده گسترده از فضای درونی شعر را امکانپذیر میکند . شاعر با بکارگیری شهود، مخاطب را با جهانی آشنا می کند که فراتر از این جهانی ست که بطور روزمره با آن ارتباط دارد. شهود، پناهگاهی حقیقی ست و شاعر با هنرش دستیابی به آن را برای مخاطب میسر می سازد.
" بایست " الزام بازگشت به " گوهر" است . به همین دلیل به ناچار ، بدور از روح طبیعت ، "مادر زمین "، چشم در چشم ماه ، این "راهنما"، می رفت تا بی هنگامْ حضوری نداشته باشد در " ایستگاه فرجامین" . بایست درگذر از آزمون و خطا ، آفتاب بیاید دلیل آفتاب.

بایست، /  تا به گوهرِ خود بازآیم، /یکچند می گسستم از مادرم زمین. /بایست
در چشمِ ماه بدوزم نگاه: /تا چاهِ خاستگا هی/ در راهم /بدل نشود به ایستگاهِ فرجامین. /بایست/ از جهیدن غوکان /بی بال و پرپریدن می آموختم. و، تا آفتاب گواهی باشد بر بی گناهی ی من،/می بایست/ درتابه های تبخیر/ می سوختم.از تخته بندِ گیرافتادگی /در لایه های ماندن و گندیدن /تا باز می توانستم بستانم آب بودنِ خود را، بایست از آنِ خویش می کردم، / دیگرباره،/ ناب بودن خود را.
                                      
  
دریافت تجربه های حسی و واقعی شاعر برای مخاطب نسبی ست . بواسطه ی اندیشه و درک متفاوت ، دریافت مخاطبان نیز متغیرخواهد بود،  بخصوص وقتی که توجه کانونی شاعر برموضوع متمرکز است و برای مخاطب کلیت سوژه کاملا شناخته شده نیست ، اما با حس های او درگیر است.
شاعرسرودی ست که با سیلاب هجاها، حکایت عبور سخت و سهل توامان است از حالات شاعر، از بینشی به بینشی دیگر.

من یک سرود بودم، /آری:/ سیلابی از هجا و رفتن و سرشاری:/ هم آن هزاران باری / که هزارچم تکرار بود/ که می بایست بگذرم، هم آن یگانه هربار / که دیداری داشتم/ با آن یگانه ی بی واژه:/ دم ها که، سینه خیز، به کوهی از اندوه / بر می کشیدم خود را: /در زیرِ آسمانی گریان، /شلاقِ آذرخشانم /بر بندبندِ پیکرِ عریان؛ /نیز /دم ها که /     از ستیغِ شادی /سر ریز می شدم:/در آبشارِ رقصانی /از لذّتِ زلالِ خودافشانی: /شولای زرکشی م /از آفتاب/بردوش و / برگردنم/ شال بهاربافته ی تیراژه .

آرزوی شاعر به کوتاهی آه گفته می شود. روح زلالی که از چشمه سار کوچک روان شده بود، رسید به دیدار با خود. دیداری یگانه. در آینه ی این دیدار ، ماندگاری و فرار، بودن و نبودن ، نیستن و زیستن ، فراز وفرود و در آخر آغاز و پایان را یکجا با خود دارد. نشانه های جاودانگی.

کوتاه تر از آهی چون آرزو دراز /بگویم،/ پس:/ من،/ تا بوده ام،/ به گوهر،/ فوّاره ـ آبشارِ خودافشانی از تبارِ سرودن بوده ام؛ /  و، ماندگار و فرّار،   /چون انفجاری از شعر، /آمیزه ی نبودن و بودن بوده ام. /و رفتنم هماره به خود بازآمدن / بوده ست:/چندان که نیستن را /دیگر/از زیستن نشناسم باز: /و یک شده است در من /آرامشِ شکسته پری در فرود و / رامش پرواز وبر فرا. / و پرسشی ندارم و دلشوره ای /کاین آستانِ پایان است /یا عنفوانِ آغاز.


درجهان منحصربفرد شاعر، استاد اسماعیل خویی،  شعر" باید کمی بخوابم " هم برپایه ی وجه تخیلی ذهن ایشان تاکید دارد هم بر تطابق استعاره ها با جهان بیرون. از این جهان شاعرانه، سروده یی برآمده است که با وجود تمام عناصر متشکلِ بکارگرفته شده، آگاهانه به کمک دریافت وشهود و با تمهیدات و براساس کارکرد فرم و اجرای زبانی خاص در درون ساختار و بافت متن ، فراتر از الگوهای ذهنی ست که عادت پذیری ِ استفاده از نُرم های رایج قالب ها و سبک ها را تحمیل می کنند. چیزی که این شعر را به دلیل تازه بودن از دیگرشعرها متمایز میکند ، نگاه بسیار صادقانه، شفاف و نیز حس های پاک و سیال معصومیت درون شاعر است که درسراسر شعر موج می زند. به همین سبب محل دیدار این شعر برای من در ناخودآگاه جمعی ست. همانجا که متعلق به جغرافیا و زمان  خاصی نیست  و شهود ،همیار مخاطبی ست که شاهد است تا ببیند/ آن زلال به آرامش رسیده ، دیگر در فکر دریا نیست. و ورای خاک و دریا ، در خود به آرامش رسیده است.

اکنون، / در این گشادگی ی هموار، /     بر صیقلِ تفیده ی این شنزار، /تنها هزارپای یکی رودم: /
و روزنی به سوی مغاکی می جویم / در خاک:/ تا در گُمای ایمنِ آن سر فرو برم /و گُم شوم، / دوباره/به زهدان مادرم./ شاید فقط به دریا نیست: / شاید فقط به دریا نیست: /در خاکِ پاک /نیز/ به آرامش می رسد؟شاید / بیهوده نیست که بخوابم می آید/ شاید / باید کمی بخوابم،/ تا/ دیگربار/ فواره وار / از دل خود/ سر برآورم.

 

آذرکیانی
مرداد ماه نود وپنج