شنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۹۵

به درخواست دوستان عزیز، متن کامل !،مصاحبه ام با آقای فرهاد کریمی در روزنامه "آرمان " را مجددا در اینجا گذاشتم .از طریق  لینک زیر، نیز می توانید بخوانید. 



"تفاوت ها خالق زیبایی اند"


آذر کیانی متولد 1338  امیدیه آغاجاری. دانش آموخته رشته پیراپزشکی.ساکن تهران
آغاز فعالیت هنری 1370با نقاشی شروع شد که همچنان ادامه دارد و شرکت در نمایشگاه گروهی و سپس همکاری با نشریات ادبی
داوری:
داور جشنواره دانشگاه صنعتی اصفهان ،بزرگداشت شهریار مندنی پور
داور جشنواره شعر"دی بازر" بوشهر، ویژه زنده یاد جمشید اسماعیل خانی
داور اولین دوره جایزه ادبی لیراو

آثار: کتابهای شعر
چرا کفش هایت جفت نمی شود شعرمن؟   نشر نیم نگاه 1380
من به قرینه لفظی حذف شده است.           نشر ثالث 1381
پلاژ مردگان شاد.                                       نشر اشاره 1384
روی آینه ام خم اش                                   نشر الکترونیک اثر 1390
مجموعه شعر جدید در دست چاپ

کتاب شعر کودک: ما دنیامونو دوست دارم  نشر شروع 1381
کتاب تحقیقی نوجوانان: ابوریحان بیرونی   نشر شروع 1381

ـ خانم کیانی، شعر شما بر تصویرسازی متکی است و زبان به خوبی از این تصویرسازی­ها حمایت می­کند، این پرسوناژها چگونه یک اثر را با هارمونیِ متعادلی همراه میکند؟

آنجا که شاعر با شهودش بکار سرودن شعر است؛ یعنی سعی در شناساندن جهانی دارد که فراتر از این جهانی ست که بطور روزمره با آن سر و کار داریم . این را بگویم :"این جهان منحصربفرد شاعر، از طرفی بر پایه وجه تخیلی ذهن او و از طرف دیگر برتطابق  استعاره ها  با جهان بیرونی،استوار است ".
این جهان شاعرانه با تمام عناصر متشکل، در اختیار شاعر است تا آگاهانه به کمک شهود و شعور، بستری برای بکارگیری زبان شعر باشد. شهود معمولا پناهگاهی حقیقی را جستجو می کند که بدست آوردن آن تنها از راه هنر میسر است . تصویر و زبان، ابزار راهیابی به این مامن هستند که کمک می کنند تا شاعر بیانی حقیقی را از طریق شعر با مخاطب درمیان بگذارد. این ابزار یعنی ابتدا تصویر از بطن سوژه بشکل ناشناخته یی به شهود شاعر راه می یابد و چون برای بیان حقیقتی که سعی در شناساندن آن دارد به زبان نیازمند است؛ بنابراین فضایی را خلق می کند که فرآیند آن تعادل و هارمونی در تصویر و زبان است.
مثلا در شعر "پرده ی آخر" در کتاب"من به قرینه ی لفظی حذف شده است" نشرثالث :
غزاله!
برایم بگو
در آپارتمان سبز چه گذشت؟
.............................................
.............................................
پنجره از دو بال بزرگ پر شد
                                         و مرا ا ا ا ا ا
که الف در "مرا " به شکل تقطیع پلکانی به طرف بالا و حرکت روح بعد از خارج شدن از بدن  را نشان می دهد.
در این شعر که دیالوگی ست با زنده یاد خانم غزاله علیزاده و چگونگی مرگش ،این اجرای زبان ،نوع نگاه من است به مقوله مرگ ،که بر پایه اضداد است و تغییرِ حالتی ست به حالت دیگر و نه مردن و پایان یافتن.  تصویر در این شعر همان چند حرف "الف "است که به سمت بالا حرکت می کنند. گاهی نمی توان تصویر را از لایه های عمیق سوژه بیرون کشید تنها به این دلیل که انطباق سوژه و ابژه امکان پذیر نیست. بزرگ بودن حجم موضوع و عمیق و پیچیده بودن آن، مانع از برقراری ارتباط میان سوژه و ابژه می شود. بنابراین در چنین موقعیتی فکر میکنم باید  تصویر را به سطح کشاند و درحد حرکت در واژه ها، آن را نشان داد.

ـ می­توان شعرهای شما را مخصوصن در مجموعه­ی «چرا کفش­هایت جفت نمی­شوند شعر من؟» بر پایه­ی محل تلاقی واقعیت و خیال تحلیل کرد. موافقید؟
شخصا از زاویه دیگری نگاه می کنم . وقتی ما تصویر یا بیان سوژه یی را عینا به کلمات منتقل می کنیم یعنی از  زبان روزمره استفاده کرده ایم (واقعیت). این زبان گاهاً قادر به بیان حقیقی موضوعی که در شعر به آن پرداخته ایم نیست و در نتیجه ی آن، رابطه ما با تصویرها، موتیف ها، معنا و تاویل در شعر یک رابطه ی هنری نخواهد بود.
در شعرهای کتاب "چرا کفش هایت جفت نمی شود شعر من؟" به «دیالوگ» میان خیال و واقعیت می رسیم و نه صرفاً محل تلاقی؛ یعنی جهان شاعرانه من بر آن وجه "تطابق  استعاره ها  با جهان بیرونی" اصرار دارد و در حال  ایجاد فضایی است که درآن، واقعیت شکل عادی و معمول خود را از دست می دهد. آن محل تلاقی، همان محل برقراری دیالوگ است. به شعری در این کتاب اشاره میکنم:
نزدیک بودکه
نه بام خانه ی من فرودگاه است
نه گاری او بال دارد
با همین پیف پاف هم می توان کار را تمام کرد

شاخه یی که پنجره ی اتاق مرا شاهد بود
دیشب به خواب تبر می رفت

با آرزوی خوشبختی
خداحافظی برای همیشه...

همیشه اما هیچ وقت نپائید
و خواب از سر دوباره پرید
 سلام
شما شیرینی میل نمی کنید؟

در این اثر به دلیل کارکرد متفاوت فرم و اجرای زبان با شعری تازه روبرو هستیم. حذف سابقه کاربردی واژه" همیشه" و با نهادینه کردن همان در سطر، اما با کاربردی نو، آن واژه خود به عامل ساختاری تبدیل شده است . "همیشه اما هیچ وقت نپائید" .
یا با ایجاد تناقض در واژه ی "دوباره" که معمولا کاربرد آن در زبان روزمره به معنای حرکت خود بخودی است، موقعیت متن، به نفع اجرای جدیدی از این واژه تغییر می کند ،
در این سطر " خواب از سر دوباره پرید"
در کتاب"چرا کفش هایت جفت نمی شود شعر من؟" از این حرکت های شعری بسیار اتفاق افتاده است.

ـ تجربه­ های حسّی و واقعی که شما به شعرتان وارد کرده ­اید، چقدر مخاطب را در دریافت این حسّ­ های درونی و ارجاع­ های بیرونی موفق می­کند؟

تارکوفسکی می گوید"هنرمند از زبان کسانی سخن می گوید که خود قادر به سخن گفتن نیستند"
معمولا دریافت تجربه های حسی و واقعی شاعر از طریق اثر برای مخاطب  نسبی است. چون تمام انسانها اندیشه های متفاوتی دارند و به تبع آن درک و دریافت آثار هنری توسط مخاطبان یکسان نیست. ولی گاهی حس مشترک میان تنها دو تن می تواند به دیگر تن ها هم تعمیم یابد و این وقتی اتفاق می افتد که اثر به هنگام سرودن از فیلتر "من " شاعر عبور کند و به حس های مشترکی پیوند بخورد که موضوعیت  آن اثر، دغدغه ی همه یا عده یی باشد و در یک فضا قرار بگیرند. در این صورت شاعر موفق می شود که درک و دریافت خودش را براحتی به مخاطب منتقل کند. بنابراین آن فضا همان محل تجمع آگاهی مخاطبان است و شعر آنقدر آشنا ست که گویا مخاطب یا مخاطبان، آن را سروده یا سروده اند.
اما می دانم وقتی که شعرم را می گویم خارج از حیطه ی جهانم و نگاهی که به آن دارم، نیستم. بنابراین این دنیای من است و اگر کسی توانسته که به این جهان راه یابد پس حتما در حس مشترکی با هم قدم زده ایم یا می زنیم. با توجه به این، زمان هم  عامل مهمی برای یک اثر هنری ست و به تبع آن ممکن است درک هر اثری در زمان خاصی اتفاق بیفتد.
در شعر"زن بن لادن " که از کتاب "من به قرینه ی لفظی حذف شده است" است، این زن هم مخاطب من است، هم سوژه ی من و درد مشترکی دارد با زنانی که بن لادنِ نوعی را تجربه کرده اند. بنابراین این زن در فضایی با من قدم زده است که من به درک درد او رسیده ام وگرنه این شعر گفته نمی شد و هر زنی در وضعیت مشابه، می تواند جای این زن قرار بگیرد. البته لزوما من در همان فضا این نوع زندگی را تجربه نکرده ام، اما مصداق هایش را در جامعه دیده ام و همین تجربه برای سرودن شعر کافی ست.

ـ در مجموعه ­ی «پلاژ مردگان شاد» تا حدودی به مسائل اجتماعی البته با رویکردی انتقادی می­پردازید. انگاره­های اجتماعی شعرهایتان از چه مولفه­ هایی تبعیت می­کند؟ 
وقتی از اجتماع حرف می زنیم ، طیف گوناگونی را در نظر داریم با مسائل گوناگون اجتماعی که در هر زمان که این مسائل موضوعیت می یابند، برای راه یافتن به متن شعر کاربرد واژه ها را تحت تاثیر قرار می دهند.
خوب طبیعی است که به عنوان شاعر از این مسائل جدا نیستم و اگر بخواهم به تعریف کلی و اجتماعی " خاستگاه "نزدیک شوم، قاعدتا باید به هماهنگی با این تعریف برسم تا بتوانم آن را در شعرم منعکس کنم. هماهنگی با فضای آگاهی جمعی و درک و دریافت  آن و انتقال آن به فضای شعری، کاریست سخت.
 انسان ها در تعامل با یکدیگرند و این شکل واقعی رابطه ی اجتماعی ست. محل تلاقی این تعامل ، همان حس مشترکی ست که گلوگاهی برای بیان دردها و شادی ها ست. خوب طبیعی ست که من شاعرم و نمی توانم جدا از این دردها باشم. در این کتاب چند شعر من به این "خاستگاه "نگاهی داشت که تا حدودی به آن پرداخته ام.

ـ در همین مجموعه به روایت­پردازی در کنار زبانی ساده پرداخته ­اید، این روایت­ها چقدر به ارجاع­های مدّ نظر شما کمک می­کنند؟

وقتی که شعر در خدمت روایت پردازی ست  یا بالعکس، معمولا این اتفاق می افتد: سوژه در نگاه شاعر بنا بر اهمیت و موقعیتی که می خواهد در شعر داشته باشد، به دلیل حجم بار معنایی و پتانسیلی که با خود حمل می کند ، راهی جز حرکت به سمت زبان و روایت و مولفه های روایی ندارد و در این موقعیت شاعر از ورود روایت به شعر برای بیشتر کردن ظرفیت و پویایی آن سود می جوید. اگر درکتابهای من شعری روایی به چشم می خورد که البته ساختاری نامتمرکز و غیرخطی دارد، دقیقا به همین دلیل است و یادم نمی آید که در این نوع شعر تخیل را کنار زده باشم و تنها به موضوع به شکل روایی پرداخته باشم . بطور کلی زمانی "زبانِ" ساده یا غیر آن را به کار گرفته ام که به سوژه ام اختیار کامل را برای انتخاب نوع سرایش داده ام و حتما از نتیجه کار هم راضی ام.

ـ شعرهای شما نمونه­هایی از طرح مسائل فرهنگي، اجتماعي و عاطفي است. پرداختن به این مسائل حسّی، چقدر می­تواند معرفت و شناخت مخاطب را تحت تأثير قرار دهد؟
فکر می کنم مخاطبی که بتواند با حوصله شعر بخواند، حتما در پیوند با جهان شاعر دست خالی برنمی گردد.
 بطور کلی در شعرهایم تحت تاثیر قرار دادن دیگران را هدف قرار نداده ام. وقتی شعر می گویم در خلوت شاعرانه ام چیزی نیست مگر سوژه، که آنهم دیگر با سوژه ی واقعی فاصله بسیار زیادی دارد.
 حالا چقدرشناخت و معرفت مخاطب به هنگام خواندن آثار من بالا یا پائین می شود دیگر به خودشان بستگی دارد.
هدف من ارتباط برقرار کردن با مخاطب  است نه تحت تاثیر قراردادن آنها.

ـ اجزای فضاسازي در بیشتر آثار شما به شكل كاملی ارائه می­شوند، پيرنگ­ها كامل جاري شده و          صحنه ­پردازی­ها موقعيتي واقعی دارند. تعامل اجزای شعر چگونه در تکمیل ساختار شعر نقش­ آفرینی   می­کنند؟  

بقول سوسور"در زبان، تنها تفاوت ها وجود دارند"
و تفاوت ها خالق زیبایی اند که شاعر با تمهیدات و بر اساس کارکرد فرم و اجرای زبانی در درون ساختار و بافت متن به خلق این زیبایی می پردازد. وقتی شاعر از خزانه ی وسیع و گسترده ی واژگان برخوردار باشد تعامل بین اجزای شعر اعم از فرم و ساختار ، تکنیک، روابط دال و مدلولی ، تقطیع پلکانی ،خطوط و مصرع های شعر و... تماما  نقش آفرینی زیبایی خواهند داشت . و این همه که گفته شد باز وقتی به شکل کاملی ارائه خواهد شد که حق انتخاب قالب به سوژه داده شود.

اگر شاعر فراتر از الگو‌های عادی موجود در اطرافِ خود به پدیده‌ها نگاه داشته باشد و شعر خود را محدود به جغرافیای خاصی نکند، می تواند به گستردگی جهان متنی خود دست پیدا کند؟

بله و آن هم از طریق نا خوداگاه است.  ناخودآگاه به شاعر کمک می کند که قالب شعری را که انتخاب می کند، از جمع قالب های بسیاری باشد که  به تعداد نگاه احاد جامعه است و اغلب شعرهایی که جهانی شده اند به همین دلیل بوده و هست. این اتفاق وقتی می افتد که موضوعیت شعر حتی اگر بومی و یا به جغرافیای خاصی هم تعلق داشته باشد، حس مشترک آن،که در ناخودآگاه موجود است، به احساس همه موجودات آن اقلیم یا چه بسا جهان پیوند بخورد."ناخوداگاه"، گستره ای است که جغرافیا ندارد و در اصل محل تجیمع همه حس هاست. زبان حس ها مشترک است. شاعر به این طریق می تواند به گستردگی جهان متن خود دست یابد. اگر شاعر به وقت سرودن شعر از قید و بندها و باید و نبایدها رها باشد و ذهن، آزاد از کهن الگوها او را به خود واگذارد، حتما به ظرفیت بالای نگاه در جهان متن می رسد .

وقتی شاعر با تمامی شعرها تنها با یک الگوی خاص رفتار کند یعنی دچار عادت شده. دچار الگوی ذهنی خاصی هست و این رویکرد  مانع از نوآوری و جسارت ورزی در جهانِ شاعر و عرصه ی شعر می شود.

دهم دی ماه نود وسه





چهارشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۵



شعر " شب بارانی" با صدای شاعر" آذر کیانی"

لطفا روی لینک زیر کلیک کنید



یکشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۹۵

نگاه


      سلامتی و ثروت طناب هایی هستند  که می توانند وسیله ی بالا رفتن و دورشدن  از "خودِ ساختگی" و" عادت "ها باشند، و تو را به بینش ،شعور و خرد هستی  این جهان نزدیک کنند که نتیجه ی آن" آرامش "است .

سلامتی و ثروت  هم می توانند با بزرگ کردن " ایگو" یا منیت تو، همان طنابی هایی
 باشند که با اعتماد بیش از حد به آن وآویختن خود ازآن ، تو را عادت پذیر، خود شیفته و بتدریج به مرگ نزدیک کنند.

           "درست نگاه کردن "و "صبرو تامل " ، نشان دهنده شعور و خرد است.                         
    این دو موهبت را قدر بدانیم.

آذر کیانی



پنجشنبه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۵

چهارشنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۹۵

به اینها فکر می کنم:
آنانی که به هرچیز نامسطح حسادت می کنند
خدایانی حسود
که تمام دنیا را مسطح می کنند
چرا که خود چنین اند
"پدر" را دیدم که با "پسر" مذاکره می کرد
این چنین تسطحی ممکن نیست
مگر با تقدس.
می گویند:
بیا بهشتی بنا کنیم
بیا هموار کنیم و مسطح
برجستگی های این همه روح را.

سیلویا پلات
ترجمه: گلاره جمشیدی 



دوشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۵

به بهانه ی تولد "فرشادم"
به همسرم
------------
شب کلکته                                    

ماه آسمان کلکته پایین بیاید
کنار سفره ی آب و نیلوفری ام بنشیند
قرص نان
عین خودش ماه
به دو نیم
 نیم اش بنوازد
نیم ام ترانه بخواند
نسیم، هوای ملایم، همراه،
ستاره های شهر را بچیند
دور تو بکارد
نیم ام ساقی و سماع و سور
نیم ات بتابد
مهر بدرخشد
و دقیقا حالا که کمی از زمین دوریم
از نوای هوی متال
از اعتراض
آسمان کلکته عشقباران است
ماه

"از کتاب" روی آینه ام خم اش


شنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۵

جمعه، فروردین ۱۳، ۱۳۹۵

سیزده بدر خوش بگذره