سه‌شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۹۳

این مصاحبه حضوری و تماما از روی نوار گرفته شده است و به سال 1380 برمیگردد. با تشکر از برادر مهربانم عبدالله رئیسی " شاعر و منتقد"
مجله پیغام
----------------------------------------------------------------

رئیسی: خانم کیانی ! به عنوان اولین سوال ،بفرمائید چرا کفشهای شعر امروز ایران جفت نمی شوند ؟
کیانی: جفت هستند اما در کدام مسیر ؟ این دوره از شعر امروز ایران، دوره حاکمیت تئوری هاست و تولد شعر از بطن آنها . زیرا دوران مدرنیسم مختصات ترسیم شده بر جدول فراوانی را هنوز به نمودار تعیین شده ای تبدیل نکرده که ضرورتا پست مدرنیسم – نه به عنوان یک دوره هنری که به مثابه یک شیوه در دوران بعد از مدرنیسم – نمود پیدا کرده است و ویژگی های خود را در ذهن هنرمند ( شاعر ) ثبت کرده است و تمایل به جلوه گری و نمایش دارد، بی آنکه نمود اجتماعی و رئال آن همگانی شده باشد .
که البته به دلیل آوانگارد بودن ذهن هنرمند، هیچ گونه اعتراضی برآن وارد نیست ، به قول نیما: « هنرمندی که در زمان خود فهمیده و درک شد ، به هنر او باید شک کرد »، به هر حال شعرها در این دوره از روی تئوریها نوشته می شود و قاعدتا شبیه به هم سروده می شوند و تبعیت بی چون و چرا از الگوهای شاعرانی که به نوعی آغازگر بوده اند نیز موجبات بروز بحران را فراهم می کند ( بحران در شعر ). که البته عارضه ی دیگری نیز به همراه دارد که به شدت مخرب است و آن هم بی توجهی شاعر به « خود» است. شاعر دیر به خودش می پردازد، دیر جمع و جور می شود و در نتیجه دیر در جایگاه خودش و سکویی که اصل پرش او محسوب می شود قرار می گیرد. خلوتی ندارد که به خودش واگذاشته شود و اگر هم داشته باشد پر از تئوری ست. تئوریهای بیرون آمده از خلوت فوکو، دریدا، هوسرل، هایدگر و.... به شکل ارزشهای بلوکه شده ذهن شاعر، مجال درونی کردن آنها را از او می گیرد، چرا که شاعر از طرف دیگر در عرصه رقابت هم قرار دارد، همین می شود که شما به این نتیجه می رسید که کفش های شعر امروز ایران جفت نیستند. اما من می گویم جفت هستند اما در مسیری مخدوش.

رئیسی: شما بحث از تئوریها و فرمول های شعر کردید، به نظر شما چگونه این تئوریها و فرمول ها را می توان درونی شعر کرد ؟
کیانی: منظور شما دقیقا کدام تئوری است ؟
رئیسی: مثلا چند صدایی بودن شعر .
کیانی: البته من این بحثی که امروز بعنوان شعر چند صدایی مطرح شده را به این شکل قبول ندارم. نظر شخصی من این است که شعر چند صدایی شعری است که دقیقا از ناخودآگاه انسان تغذیه می شود و در آن مأخذ صدا ناپیداست. شاعر تنها یک حامل است، حامل صدا. هر انسان در درون خود اسطوره های مختلفی را پرورش می دهد و ناخودآگاه انسان، مملو از اسرار کیهانی است و پر از صداهای ماندگار که مهلت بروز می خواهند و دوست دارند که مطرح شوند، و وظیفه شاعر، دادن قالب به این صداهاست تا بتوانند مستقل شوند. « من» که در مرکز خودآگاهی قرار دارد، معمولا به علل مختلف دچار عقده می شود، عقده ی نرسیدن ها یا تنفر یا دوست داشتن، که مجال رسیدن و یا بروز آن را پیدا نکرده است، و خیلی زود شکل گیری شخصیت می کند. کدام شخصیت؟ همان که معلول تنفر یا دوست داشتن اوست. پس اگر قرار باشد موقع سرودن شعر، « من» شکل شخصیتی را به خود بگیرد و واسطه قرار نگیرد، بلکه به شکل یک « صدا» که در واقع محل بروز همان عقده مذکور می باشد، نمود پیدا کند، و آن صدا را وارد شعر کند، به نظر من این صدا کاذب است و ناب نیست. مثال می زنم؛ در شعر « عشق در پاساژلباس»، (چه می گویی؟ مگر فروشنده ایی؟) این دیالوگ ناخودآگاه صورت گرفته و مخاطب نمی تواند منشاء این صداها را تشخیص دهد و چرایی و چگونگی آن را. همین عدم تشخیص و کش دادن درک و دریافت لذتی را در مخاطب ایجاد می کند که نه می تواند از آن دست بردارد و نه می تواند به تمامی به آن بپردازد. اما اگر درشعری صدای آشنا را وارد کنیم، به علت تطمیع شدن ذهن مخاطب، شعر تمام می شود و مخاطب از حالت سیال که لازمه خوانش شعر و لذت بردن از آن است خارج می شود. به همین لحاظ شعری را چند صدایی می دانم که دقیقا از ناخودآگاه شاعر و از انرژی نهفته در آن بهره گرفته باشد.

رئیسی: به شعر «عشق در پاساژ لباس» اشاره کردید. به نظر من در این شعر و بخش دیگری از شعرهای شما و حتی شعر خیلی از شاعران موسوم به دهه هفتاد، بازیهای زبانی و شگردهای فرمی، ما را به تعبیر «دیلتای» به چیزی فراتر از معنای اولیه هدایت نمی کند.
کیانی: ابتدا ممکن است این طور به نظر برسد، اما حوصله و هنر خواندن شعر و فهم آن، کم از زحمت سرودن آن نیست، تعابیر فرامتنی، زمانی حاصل می شود که شما با خود متن ارتباط درستی برقرار کرده باشید. در ضمن کارکردهای متفاوت زبان اگر از صمیمیت شعر کم نکند، چه اشکال دارد که وارد شعر شوند. تازه حس خوبی نیز در شاعر و در مخاطب ایجاد می کند .

رئیسی: نمی خواهم منکر این صمیمیت مورد اشاره شما شوم؛ اما معتقدم شعر شما و بخشی از حجم شعر هفتاد، دچار نوعی انفعال بوده است، انفعالی که در خیلی از موارد از رشد و حرکت طبیعی این شعر جلوگیری کرده است.
کیانی: فکر می کنم علت اصلی انفعال در بعضی از شعر شاعران دهه هفتاد، مربوط به جوابی است که به سوال اول شما دادم، حاکمیت تئوری، اما عمومیت ندارد. آن را به عنوان یک مرحله از این دوره شعری، چیز بدی نمی دانم، به حد اشباع که رسید، ضرورتا هر شاعری تکلیف خود را روشن خواهد کرد.

رئیسی: شما شعر امروز را دارای چه مولفه ها وشاخصه هایی می دانید؟
کیانی: ایدئولوژی زده نیست، پیام آور نیست، رسالتی به عهده ندارد. نگاهی مطلق به امور جاری نیست تا مخاطب به حکم و نتیجه مطلق شاعر، گردن بگذارد.
زیست فکری سیال شاعر، مخاطب را به این وادی می کشاند، در حالیکه چنین قصدی را تعمدا شاعر دنبال نمی کند. شاعر امروز بر این باور است که هر چیزی ضد خودش را در درون خود می پروراند، مثا خیر و شر، سفید وسیاهی و.... ما امروز به دنبال سنتز در دیالکتیک شعری نیستیم، شعر امروز محصول خودش است، محصول تضاد با خودش.

رئیسی: برخورد این شعر با زبان چگونه است؟
کیانی: روی زبان باید کار شود، این را « یک به توان هزار» می گویم. متاسفانه عادت کرده ایم که واژه ها را دچار روزمرگی کنیم، طوری که از شدت استفاده به چشممان نمی آیند، هستند اما فراموش مان شده اند. ما مدیون واژه ها هستیم. لازم است گاهی ادای دین کنیم. مثال می زنم؛ در شعر « پا پیش می گذارم» می گویم: (کاری که نیامدن را به من داده است / خیابان کمربندی ست که از حاشیه شهر می گذرد.) خب! خیلی راحت می توانستم بگویم، کاری که به من نیامده را اگر قرار باشد انجام بدهم، مثل خیابانی است که از حاشیه شهر می گذرد. کلیشه یی نمی شد؟ خب! من سعی کردم با برجسته کردن واژه « نیامدن»، اگر چه کنش معنایی را از آن گرفته ام، اما کنش ساختاری را به آن بخشیده ام و به این ترتیب ادای دین کرده ام.

رئیسی: اینکه ماده اصلی شعر، زبان است را قبول دارم، اما فکر نمی کنید خاص و خصوصی کردن (افراطی) زبان، ممکن است بین مخاطب و شعر شکاف و فاصله ایجاد کند؟
کیانی: وقتی قرار است به دست مخاطب برسد، خاص و خصوصی نمی شود. چه اشکال دارد که بپذیریم که تحول در زبان ایجاد کردن، خدمت کردن به زبان است، به مخاطب است و به سلولهای تخدیر شده ی ذهن هایی ست که عادت کرده اند، شعر را فقط با ارایه ها و پیرایه های ادبی کلاسیک شده بفهمند. شعر دهه هفتاد بر فردیت تاکید دارد. شاعر هدف مخاطب پروری ندارد و اگر قرار است چیزی را با مخاطب تقسیم کند، همانا دیگرگونی گویی های زبانی ست. شکاف و فاصله وقتی ایجاد می شود که شاهد باشیم گرایش به اصل خواندن – حالا هر نوع کتابی باشد - کم شده باشد.
شاعر امروز هدف و دغدغه مخاطب پروری ندارد. مخاطب شعر امروز اگر ازهمین امروز خواندن شعرهای کلاسیک را شروع کرده باشد، عجله ای نیست، صد سال فرصت دارد که به شعر دهه هفتاد برسد و با لذت آن را بخواند و در سیلان ذهنی غوطه ور شود.

رئیسی: اگر موافقید دوباره به مجموعه شعرتان برگردیم و اینکه در اکثر اشعار این کتاب، «عشق» حضوری فعال و فراگیر دارد. آیا برای به تکرار نرسیدن این عشق، تمهیدی اندیشیده اید؟
کیانی:اساس هستی بر عشق استوار است، حتی قرار گرفتن دو آجر کنار هم بر اساس جاذبه است و عشق جز جاذبه چیزی دیگر نیست. این جاذبه گاه میان یک مرد و زن، گاه میان پدر و پسر و گاه میان معلم و شاگرد است. به هر حال از هر زبان که می شنوم نامکرر است. عشق مفاهیم گسترده ای دارد، ولی در عین حال یک چیز است (عشق).
من در شعر «زن بن لادن» که در مجموعه در دست انتشار ( « من» به قرینه ی لفظی حذف شده است) که شعری نسبتا سیاسی است نیز از عشق غافل نبوده ام: (جهان از بلندگو بالا رفته است / و هر کس هر کجا رفت / همانجا ایستاد / تیتر کج روزنامه ها / چشم ها را دور می زند / در این همه نیستی / تو را کجا جا بزنم.) این سطرها سیاسی است، اما با نگاهی عاشقانه بیان شده، از زبان زنی عاشق که به زندگی سیاسی همسرو همراهش معترض است.

رئیسی: خانم کیانی! خیلی از شعرهای این مجموعه، پایان بندی غیر منتظره ای دارند. در واقع حضور نوعی لحن خطابی – پرسشی، به همراه مقداری طنز، باعث شده پایان بندی شعرهایی مثل: نزدیک بود که، بله، خالی جاکلیدی، خیابان تایلنتیش و چند شعر دیگرتان، به منزله یک نوع شروع مجدد عمل کنند. چگونه به این پایان بندی ها رسیدید؟
کیانی: خودم هم به این موضوع فکر کرده ام، اما کاملا ناخودآگاه بوده، و شاید به همین علت است که با خواننده ارتباط برقرار می کند. به دنبال چرایی آن نیستم، زیرا جوابی نخواهم شنید. ناخودآگاه اگر هم عقلانی عمل کند که فکر می کنم، نمی کند، باز مرا بدون جواب خواهد گذاشت.

رئیسی: در بخشی از جند شعر این مجموعه، از زبان انگلیسی استفاده کردید، در این مورد قضاوتی نمی کنم، می خواهم نظر خودتان را در این زمینه بدانم. فکر می کنید مخرب است یا پیشنهاد دهنده؟
کیانی: قطعا پیشنهاد دهنده. از شعر « نمی گوید را شعر کرده است» مثالی می زنم: (زندگی ترانه ی آمازون می خواند / و پشت هیچ آپارتمانی زمین خالی نیست
(but / and / don’t you see my heart empty)
(و اما شما نمی دانید که قلب من خالی ست) حالا اگر همین معنی فارسی را که دقیقا مد نظرم بوده، می آوردم، رمانتیک نمی شد؟ اما وقتی از زبان دیگری برای بیان آن استفاده می کنم: 1 – در انتقال معنا تاخیر ایجاد کرده ام 2 – از کلیشه یی شدن این سطر شعر به نوعی جلوگیری کرده ام. و این حس در خواننده ایجاد می شود که بین او و درک آنی او فاصله می افتد.

رئیسی: بنا به گفته خودتان حدود 10 سال است که شعر می گویید و به طور جدی شعر کار می کنید و حتی شغل تان را نیز به خاطر آن کنار گذاشته اید، اولین مجموعه شعرتان نیز درآمده، آیا به تعریفی از شعر رسیده اید؟

کیانی:ما چه تعداد شاعر داریم؟ به اندازه تمام شاعران و شعرهایی که سروده اند، تعریف شعر وجود دارد. اینکه تنها به این تعاریف بسنده کنیم که شعر اتفاقی ست که در زبان رخ می دهد یا یک نوع بیان خیال انگیز است، تعاریفی کلی و حاشیه ای هستند که دیگر ارتباطی با متن شعر ندارند.

رئیسی: شعر دهه هشتاد را چگونه می بینید؟
کیانی: چیزی نمی بینم، جز اینکه هر شاعر، دوره تکوینی شعر را درونی خود کرده و به خود و شعرش کمال ببخشد، که طبعا ویژگی های این دهه را در نظر می گیرد و تطبیق با زبان و زمان امروز را فراموش نمی کند. وامیدورام که شاعران غربال در دست به دنبال نیما، فروغ، شاملو، سپهری، واخوان، بی کرانگی وادی شعر را سپری کنند.

رئیسی: فکر می کنید در میزان فروش کتابتان، تا چه اندازه زن بودن شما، نام کتاب و طرح روی جلد آن حتی، موثر بوده است؟
همه اینها موثرند، اما همه عوامل را در بر نمی گیرند، در این وضعیت نابسامان فروش کتاب، چه کسی پول می دهد کتابی را برای جلد آن بخرد و یا به صرف زن بودن من.
خاطره ایی دارم از نمایشگاه امسال که دختر خانمی آمد و کتاب مرا خرید و رفت، من خودم حضور داشتم، بعد از یکی دو ساعت همراه با دوستانش آمدند و آنها نیز کتاب خریدند، بدون آنکه خودم را معرفی کنم، علت خرید کتاب را جویا شدم، گفتند شعرهای این مجموعه خیلی دخترانه اند. در واقع نسل کتابخوان آینده خیلی توقع دارند و من باید تلاش بیشتری بکنم و امیدوارم در مجموعه بعدی که در دست انتشار است و نام آن، ( « من»، به قرینه لفظی حذف شده است) می باشد تا حدودی این توقع برآورده شود.
رئیسی: و حرف آخر!
کیانی: چو سیلیم و چو جوییم همه سوی تو پوییم
که منزلگه هر سیل به دریاست خدایا. مولانا

هیچ نظری موجود نیست: