سه‌شنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۴


منوچهرآتشی
---------------
عبدو ي جط دوباره ميايد
با سينه اش هنوز مدال عقيق زخم
ز تپه هاي آن سوي گزدان خواهد آمد
از تپه هاي ماسه كه آنجا ناگاه
ده تير نارفيقان گل كرد
و ده شقايق سرخ
بر سينه ستبر عبدو
گل داد
بهت نگاه دير باور عبدو
هنوز هم
در تپه هاي آنسوي گزدان
احساس درد را به تاخير مي سپارد
خون را
هنوز عبدو از تنگچين شال
باور نمي كند
پس خواهرم ستاره چرا در ركابم عطسه نكرد؟
آيا عقاب پير خيانت
تازنده تر
از هوش تيز ابلق من بود؟
كه پيشتر ز شيهه شكاك اسب
بر سينه تذرو دلم بنشست؟
آيا شبانعلي
پسرم را هم؟
باد ابرهاي خيس پراكنده را
به آبياري قشلاق بوشكان مي برد
و ابر خيس
پيغام را سوي اطراقگاه
امسال ايل
بي نعشت معلق عبدو جط
آسوده تر ز تنگه ديزاشكن خواهد گذشت
ديگر پلنگ برنو عبدو
در كچه نيست منتظر قوچ هاي ايل
امسال
آسوده تر
از گردنه سرازير خواهيد شد
امسال
اي قبيله وارث
دوشيزگان عفيف مراتع يتيمند
در حجله گاه دامنه زاگرس
دوشيزگان يتيم مراتع
به كامتان باد
در تپه هاي آنسوي گزدان
در كنده تناور خرگي
از روزگار خون
ماري دو سر به چله
لميدست
و بوته هاي سرخ شقايق
انبوه ترشكفته تر
اندوهبارتر
بر پيكر برهنه دشتستان
در شيب هاي ماسه
دميده ست
گهگاه
با عصر هاي غمناك پاييزي
كه باد با كپرها
بازيگر شرارت و شنگوليست
آوازهاي غمباري
آهنگ شروه هاي فايز
از شيب هاي ماسه
از جنگل معطر سدر و گز
در پهنه بيابان مي پيچد
مثل كبوتراني
كه از صفير گلوله سرسام يافته
از فوج خواهران پريشان جدا شده
در آسمان وحشت چرخان
سرگردان
آوازهاي خارج از آهنگي
مانند روح عبدو
مي گردد در گزدان
آيا شبانعلي پسرم
سرشاخه درخت تبارم را
بر سينه دلاور
ده تير نارفيقان
گلهاي سرخ سرب
نخواهد كاشت؟
از تنگچين شالش چرم قطارش آيا از خون خيس؟
عبدوي جط دوباره مي آيد
اما شبانعلي
سرشاخه تبار شتربانان را
ده تير نارفيقان
بر كوهه فلزي زين خم نكرد
زخم دل شبانعلي
از زخم هاي خوني دهگانه پدر
كاري تر بود
كاري تر و عميق تر
اما سياه
جط زاده را نگاه كن
اين كرمجي اداي جمازه در مي آورد
او خواستار شاتي زيباي كدخداست
كار خداست ديگر
هي هو شبانعلي
زانوي اشتران اجدادت را محكم ببند
كه بنه هاي گندم امسال كدخدا
از پارسال سنگين تر است
هي هاي هو
شبانعلي عاشق
آيا تو شيرمزد شاتي را
آن ناقه سفيد دو كوهان خواهي داد؟
شهزاده شترزاد
آري شبانعلي را
زخم زبان
و آتش نگاه شاتي بي خيال
سركوفت مداوم جطزادي
و درد بي دواي عشق محال
از اسب لختت چموش جواني
به خاك كوفت
اما
در كنده ستبر خرگ كهن هنوز
مار دو سر به چله لميده است
با او شكيب تشنگي خشك انتقام
با او سماجت گز انبوه شوره زار
نيش بلند كينه او را
شمشير جانشكار زهريست در نيام
او
ناطور دشت سرخ شقايق
و پاسدار روح سرگردان عبدوست
عبدوي جط دوباره مي آيد
از تپه هاي ساكت گزدان
بر سينه اش هنوز مدال عقيق زخم
در زير ابر انبوه مي آيد
در سال آب
در بيشه بلند باران
تا ننگ پر شقاوت جط بودن ر
ا از دامن عشيره بشويد
و عدل و داد را
مثل قنات هاي فراوان آب
از تپه هاي بلند گزدان
بر پهنه بيابان جاري كند

یکشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۴




در لابی هتل دلوار بوشهر نشسته بودیم.
منوچهر آتشی گفت: خانم کیانی،تا دو سال پیش توی این شهر داشتم از گرسنگی می مردم،کسی نبود که بپرسد حالت چطوره...حالا چی شده که برایم بزرگداشت گرفته اند.


امروز،منوچهر آتشی شاعر بزرگ این دیار در ساعت 2 بعد از ظهر در بیمارستان سینا{!!!}،زندگی را بدرود حیات گفت.

یادش گرامی و روحش شاد باد.






چهارشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۴



خداوند پیش از آنکه کسی را بیآفریند تنها با وی سخن می گوید
سپس خاموش وار با او به دل شب می زند
اما کلمات پیش از آنکه کسی بیاغازدشان
:این کلمات ابری،چنین می گویند

رسول حس هایت شو
تا لبه ی اشتیاق ات پیش برو
و تنپوشی به من ده
چون حریقی در پس اشیائی شکوفا شو
که سایه شان سنگین و فروگسترده
.همواره به تمامی می پوشاندم

:بگذار همه چیز بر تو رخ دهد
زیبائی و هراس
:آدمی تنها می باید برود
.هیچ احساسی دورترین نیست
.مگذار از من جدایت کنند
.نزدیک است آن سرزمینی که شما زندگی می نامید

تو آن را باز خواهی شناخت
.بر کران جدیت ات
!دست در دستم بگذار



ریلکه
ترجمه علی عبداللهی


سه‌شنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۴

گیلانه



ویتگنشتاین می گوید: کنش و باور دینی بر اساس عقیده به چیزی شکل نمی گیرد، بل برگزیده می شود تا نگاهی دیگر به جهان را از منظری دیگر شکل دهد
تجربه ی دینی نوعی برداشت از جهانی ست که در قالب اصطلاحاتی خاص بیان می شود
مسئله بر سر شناخت سرگذشت کنش های بیرونی نیست، بل ما تجربه ی درونی درون خودمان را پیش می بریم
...نمی دانم فیلم گیلانه را دیده اید یا نه
گیلانه آئین انسان دوستی خود را نه بر پایه ی عقیده بلکه بر اساس مکاشفه ی جهان دیگر بنا نهاده است
مکاشفه ی گیلانه تجربه ی درونی همه ی مادران ایرانی ست
نخستین باری ست که خود کاراکتر اصلی فیلم برایم به شدت موضوعیت پیدا کرده است
به خانم معتمدآریا،بازیگر نقش گیلانه، تبریک می گویم