پنجشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۴
جمعه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۴
پنجشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۴
امید پرنده ای است
که مأوا در روح دارد
نغمه ی بی کلام را می خواند
وهرگز بازنمی ماند.
خوش ترین نوایش در تندباد می آید
و باید سخت باشد توفانی
که برآشوبد این مرغک را
که گرمی دل ها بوده است.
آوایش را در سردترین دیارها
و در غریب ترین دریاها شنیده ام،
اما او هرگز در هیچ تنگنایی
از من خرده ی نانی نخواسته است.
امیلی دیکنسون
ترجمه:سعید سعیدپور
دوشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۴
دل منه بر دنیی و اسباب او
زانکه از وی کس وفاداری ندید
کس عسل بینیش از این دکان نخورد
کس رطب بیخار از این بستان نچید
هر به ایامی چراغی بر فروخت
چون تمام افروخت بادش دردمید
بی تکلف هر که دل بر وی نهاد
چون بدیدی خصم خود میپرورید
شاه غازی خسرو گیتیستان
آنکه از شمشیر او خون میچکید
گه به یک حمله سپاهی میشکست
گه به هویی قلبگاهی میدرید
از نهیبش پنجه میافکند شیر
در بیابان نام او چون میشنید
سروران را بیسبب میکرد حبس
گردنان را بیخطر سر میبرید
عاقبت شیراز و تبریز و عراق
چون مسخر کرد وقتش در رسید
آنکه روشن بد جهانبینش بدو
میل در چشم جهانبینش کشید
حافظ
چهارشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۹۴
جمعه، فروردین ۲۱، ۱۳۹۴
دوشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۹۴
جمعه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۴
چهارشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۴
اشتراک در:
پستها (Atom)