چهارشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۶


شنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۵


آپدیت کردن های گاه به گاهی در این فضای مجازی که غرق شده بسیار دارد،حکایتی است نگفتنی. اما من شنا کردن در این فضا را بیشتر دوست دارم. نوشته های نصف و نیمه مجال را از این فضا می گیرند تا خود را تمام کنند و هیچ اتفاقی هم نمی افتد مگر اینکه به قول نیما باید از چیزی کاست تا به چیزی افزود

شعری دیگر از پلاژ مردگان شاد را با هم بخوانیم


سمفوني


نگاهي به فلوت انداخت
روح جسميت يافته اش و
كمي ناز و
نوازش و
دلدادگي هاي خاص نوازنده و

بعد
حس هايش را به چشم انداز رو به رو پيوند زد و
آرام آرام، چند قدم برداشت و
گذاشت و
كمي رفت و
كمي آمد و
كمي سر بچرخد،
به راست و به چپ و
آرام آرام،فلوت بيايد بالا و بالا و
به موازات بازوئي
قرار بگيرد و
باز بگذارد و بگذارد و
نفير نگذارد و
به موازات بازو
هوائي،پس پس برود،
موج بردارد و
كوچ مرغان دريائي به آرامي
منحني آسمان را به سمت دريا بكشاند و
سر اريب وهواي حبسي بگريزد و
پس پس برود موج هوا و
بالا بگيرد و
چند آبچليك
تك تك
روي آب
چند گام و
چند پرش كوتاه و
خط راست و
بنشيند و سينه به دريا بسپارد و
رد سينه ي همه ي مرغان
درياست و
دريا و هوا بجهد به اشاره ي سرانگشت و
اوج بگيرد و
بگيرد و
سه چهار ماهي اتفاقي
كه قوسي از دريا
و برشي از موج
به شادماني اين همه مهمان
كه سينه به دريا و
از سرانگشتاني و
هوائي كه به حبس درنيامده،آزاد مي گردد.

آزاد بشكفد چشم انداز و
نفس بكشد ريه هاي دريا و

سرانگشتان بگذارند و
بردارند هوا و
دارند مي روند كه سينه به درياي ديگر و
سر به كوچ ديگر و
بنوازد
بنوازد ببريده و
نفير از اريب بازو به موازات چشم انداز و
پس پس هوائي كه
بي موج و
بي نفير و
بي مرغان دريا سينه.