یکشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۹

یکشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۹





پنجشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۹

حیات اهل حضور



حیات اهل حضور


این کلام ازلی - ابدی بر دروازه ی شهر شاعران نوشته شده است

:در این روزگار تنگنا شاعران چه می کنند

هولدرلین می گوید

و منظورم اصلا موهای شاملو نیست

صحبت از انبوه اسیران نقره یی ست

که در راهند

و خدای نکرده نه وسوسه ی لقمه یی نام

که چیزی شبیه خون

که به اندازه ی یک مشت دست

جرینگ جرینگ زنجیرشان را به این سمت پرواز داده است

حالا اگر حیات این اهل آسیب ببیند

مثلا از آسمان سنگ ببارد

یا پیشانی نوشت هر خیابان

ورود مطلقا ممنوع

تابلوی بن بست

و یا علامت خطر باشد

این خون تپنده آیا

سر از خوابی که خدا برای او دیده ست

برخواهد داشت؟

مطمئنا با این تکلیف روشن

دست کم دفتری ستاره باران خواهد شد

حالا شما بگوئید

اهل حضور

و هولدرلین بگوید شاعران

در این روزگار تنگنا چه می کنند؟

و منظورم اصلا موهای شاملو....




--------

از کتاب چرا کفش هایت جفت نمی شود شعر من؟





دوشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۹






یونس در کالیفرنیا


به کی به کیه زود اگر برسیم
در همین سفیدی
سر از نرفتنی هرگز به آمریکا
ایالت کالیفرنیا
نمی رویم تا برویم و بدویم تا ته...
که می دوند آنجا بی آن که مسابقه ایی
می دوند؟
فرض را دو دستی بگیریم سفت که قرارمان در همین سفیدی
برسیم نرسیدیم فرقی نمی کند
بدویم؟

رسیدیم به کالیفرنیا یا....کی به کیه
نوک انگشت نشانه ام حالا نصف ارز کل ارض
چه می بینم؟
همگی کچل هسیتم، موهایمان به سیخ کشیده نکشیده رفت به نیش
نیش تعجبی که هیولاهای....
چه می بینید؟

صدا به صدا البته سریعتر از....... نمی شنوم
نور با آدم دم نمی زند
می زند؟
* نگفتمت نرو آنجا که آشنات منم
همین حالا ماهی آسانسور دار می بردم از میان فلس های شیشه ایی
! جناب مولانا
شناور همین خیابان می بردم به هوای یونس
*نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
آرام پلک میزند عجیب نیست چشم هایم
زیباست لطف خدا
به مردم بی دریا
و نقش فکر همین ماهی کالی فر نیا یا....


از کتاب من به قرینه ی لفظی........مهر ماه80

از اشعار حضرت مولانا **