شنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۶





از کتاب پلاژ مردگان شاد


شبي با ويرجينيا وولف



شب از دوچرخه تندتر مي دود
اتوبوس نمي رسد
!وولف
!وولف
،نيامده از چراغ هاي شبچره كه مي گذرند
.پياده مي شود
مي شود آنچه انتظار
كه ويرجينيا
دو چشم
كه دوخت و دوز نمي شود
به اين شب سنگين
!وولف

لندن از بيگبن بليط مي گيرد
اتوبوس كنده مي شود
اينجا تا بيگبن
ميان دو چشم ويرجينيا
بيگبن تا اينجا
لندن افتاده ميان دو ابرو
چشم ها قيقاج
دو ابرو كه كمان هيچ نشانه
!وولف
!وولف
مي شود آنچه انتظار
كه ويرجينيا
دو چشم
و دوخت و دوز
.كه نمي شود

،شب
ويرجينيا
دوچرخه از گم خودش
از انتظار
بايد بروم
از اتوبوس نيامده جلو
بايد بروم
از تهيه ي بليط تا بيگبن
نيامده جلو
جلوتر
از تهيه ي بليط
.نيامده وولف



نيامده
از ويرجينيا
.بريزد انتظار

.ويرجينيا بايد برود
تاخير مه مي پراكند
.اتوبوس ديده نمي شود

هـ هـ هـ هي
تاخير در ميان جان
مه مي پراكند
.و ويرجينيا نمي رود از بايد بروم

،در اين وقت كه ميان جان مه مي پراكند انتظار
.حتما كسي خواهد آمد

لئوناردو وولف آمده است؟




سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۶




نمایشگاه کتاب