چهارشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۵

۵ نظر:

ناشناس گفت...

خسته نباشید
ممنون که از بی خبری در آوردین همه رو
چرا بخشی از کارهاتون رو به صورت سریالی و روزانه در وبلاگ قرار نمی‌دین؟
ممنون بازم
موفق باشین

ناشناس گفت...

یکی از دوستان سالها وقتش را صرف تاثیر وضعیت روزگار بر فرم آثار ادبی کرد.اگر مطلب این پست شما را می خوند می نوشت ادبیات خستگی دارای جملاتی با ریتم کند و فعلهای نابهنگام و تکراری است

ناشناس گفت...

تمام اين روزها كه نمي نويسم... شعر نمي گويم...كلافه ام چنان كه ...به تمام اين چيزها فكر مي كنم .واقعاكه چه دغدغه هاي مشترك رقت انگيزي...

ناشناس گفت...

آذر عزیز !
ادبیاتِ این روزها باور کن که ادبیاتی نیست . چیزی هم اگر هست شاید از سر ازردگی و رخوت و دردی ست که گرفته است گریبان یکایک مان را . باز خوب که شما می نگری و خوب هم می نگری و در حال خوانشی . ما که ... یادگار عصمت ...

ناشناس گفت...

زیاد نباید نگران بود خانم کیانی عزیز. شاید خیلی هم نباید به ماندگاری فکر کرد. راه بسیار متعالی را در پیش داریم و شما به درستی وجوب این راه را درک کرده اید. حالا کاری اگر می توان کرد همه باید بکنند. و قربان ات