سه‌شنبه، مهر ۰۷، ۱۳۹۴


آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی

سهراب سپهری


جمعه، مهر ۰۳، ۱۳۹۴

                                            
                                       
                                             از کتاب" روی آینه ام خم اش" نشر الکترونیک اثر2011
                                                          لطفا روی عکس کلیک کنید

یکشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۹۴

اصل هماهنگی


همیشه همه کارهایی را که دوست داریم انجام بدهیم و فکر میکنیم که درست اند ، آنطور که می خواهیم به انجام نمی رسند.
چرا؟ چون در زندگی تصمیم گرفتن همراه با انتخاب کردن است و به همین دلیل مهم ،همیشه  منطق هر خواسته یی با
آنچه در زندگی به آن اصل هماهنگی می گوئیم دریک مسیر قرار نمی گیرند.
(از خرید یک لباس  تا خرید خانه یا انتخاب دوست یا همکار یا شریک  یا همسر) .
حالا باید چطور به این مهم توجه ویژه یی داشته باشیم تا از تصمیم و انتخاب درست مان مطمئن باشیم و وقتی که به انجام برسد از آن نتیجه مثبتی دریافت کرده باشیم.
اگر بر این باوریم که این جهان  هستی زبانی دارد که فهمیدنش زیاد هم مشکل  نیست و پی بردن به آن آنقدر آسان است که اگرکمی با ایمان راه برویم حتما به هماهنگی با این زبان می رسیم ، مطمئننا سختی های راه زندگی بر ما هموار می شود و از آزمایش هایی که همه انسانها در برابر آن قرار میگیرند سربلند بیرون می آئیم.

(درمثل مناقشه نیست )مثالی می زنم : اگر یک روزی که قصد خرید لباسی داشتید را به پایان رساندید، مرور کنید ، میتوانید به این اصل هماهنگی با زبانِ موافق هستی و یا عدم آن پی ببرید. با خود می گوئید : امروز صبح بعد ازبیدار شدن ، خیلی سرحال ، بدون بگومگو با کسی و یا با خودم ،صبحانه خوردم بعد کیفم را چک کردم پول کافی بود بعد خیلی آرام سوار ماشین شدم و به سمت مرکز خرید حرکت کردم.جای پارک خوبی پیدا کردم و بعد از سرزدن به چند مغازه لباسی که مد نظرم بود را خریدم و دوباره از همانجا با همین راحتی و بدون مشکل به خانه برگشتم و خیلی راضی ام....
در اینجا شعور هستی به همین راحتی با همین زبان بدون مشکل ،موافقِ کاری بود که انجام دادید. تمام. و این یک پیام دیگر هم دارد که در بدنه ی این هستی ،برای لحظاتی دقیقا در جایی بودید که باید باشید. شان خودتان را حایگاه خودتان را دیدید.

اما این واژه" خیلی راضی ا م" می تواند برعکس هم باشد .
 در مروری دیگر که صبح بدخلق از خواب بیدار شدید و در حالی که از شک و تردید سردرد دارید، صبحانه خوردید و بعد هم با ماشینی که عملا شما  را نمی برد با پارک بدی که پیدا کردید ، به ده ها مغازه سرزدید و بلاخره ه  ه  ه  لباسی را خریدید و برگشتید و ناراضی هم هستید.
خوب خواسته تو با اصل هماهنگی شعور هستی و بالطبع با زبان آن در یک مسیر نیست . انتخاب شما!!!  هم از نظر زمان و هم مکان در وضعییت نا موافقی ست و اما شما در تمام روزبرانجام آن اصرار دارید . ولی زبان هستی به شکلی با شما در دیالوگ است که بفهماند امروز روز تو نیست مکان تو نیست و اتنخابت هم درست نیست.

به نشانه ها توجه کنیم . خوب یا بد .از زمانی که انتخاب می کنیم تا زمان اجرای آن.

در تمام تصمیم ها و انتخاب هایمان این زبان همیشه در کار است و ارتباط با آن وظیفه مبرم هر کسی ست .چرا وظیفه است؟
چون باید قبول داشته باشیم که هر اتفاق خوب یا بدی تنها برای "من" نیست و نزدیکان را هم بنوعی درگیر می کند ولو در حد نگرانی یا شادمانی .
معمولا احساس ، قدرت غلبه بر منطق را در انسان های بخصوص حساس بالا می برد تا کاملا در چنگ خود اسیرکند و تا زمانی که به مقصد نرسد رهایش نمی کند. بنابراین هرچه با فکر و عقلانیت تصمیم بگیریم یقینا نتیجه کار بهترخواهد بود.
گاهی نمی توانیم تصمیم درست بگیریم اما می توانیم مشورت بگیریم ، کمک بگیریم و اجازه ندهیم عمر عزیز را صرف اشتباهاتی بکنیم که دیگر محل جبران ندارند.
با ایمان ،درست دریافت می کنیم
با ترس و تردید، اشتباه.

جمعه، شهریور ۲۷، ۱۳۹۴




                                       ازکتاب"چرا کفش هایت جفت نمی شود شعر من؟"  نشرنیم نگاه 80
                                                            لطفا روی عکس کلیک کنید

چهارشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۹۴



طاهره قره"العین
-----------------

گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو 
شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو

از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام 
خانه به خانه در به در کوُچه به کوچه کو به کو

می رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام 
دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جو

دور دهان تنگ تو عارض عنبرین خطت 
غنچه به غنچه گل به گل لاله به لاله بو به بو

ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل 
طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو

مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان 
رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو

در دل خویش «طاهره» گشت و ندید جز تو را 
صفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تو به تو





جمعه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۴



              جلد دوم آنتولوژی شعر شاعران معاصر ایران  


از رضا براهنی و یدالله رویایی... تا بررسی کارنامه ی شاعرانی مانند فریاد شیری،عباس صفاری، گروس عبدالملکیان،رسول یونان، رضا چایچی، کورش همه خانی، مهرداد فلاح، علی عبداللهی، بهزاد زرین پور، یزدان سلحشور، کورش کرمپور ،نصرت اله مسعودی ، پوران کاوه، منیره پرورش، بنفشه حجازی، خاطره حجازی، آزیتا قهرمان، آذر کیانی ، رویا تفتی ، نازنین نظام شهیدی، ثریا کهریزی، شهین خسروی نژاد، فرزین هومان فر، گراناز موسوی، شبنم آذر، سپیده جدیری و... بیش از 70 شاعردیگر بررسی شد.



سه‌شنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۹۴

پدر و مادرها بدانند که هرعملی که انجام میدهند ، دانه یی در زمین فرزند یا فرزندانشان می کارند. فرقی نمی کند که این عمل خوب یا بد باشد "به خودشان مربوط است " نتیجه هرچه که باشد بدلیل حضور جمعی در شبکه درهم تنیده ی نا خودآگاه ،خود به خود فرزند یا فرزندان از آن برخوردار می شوند . بچه ها هیچ نقشی در بدنیا آمدن شان به این جهان ندارند. از حاصل یک لحظه لذت آنها موجود ی خلق می شود که در تداوم رشد تدریجی اش ، باید با آگاهی زندگی کند. آگاه به خود و به تبع آن آگاه به جامعه یی که در آن زندگی می کند. و باز هم این را بدانند که اگر دراین راستا از تمام نیروهای مادی و معنوی این جهان کمک بگیرند، تا  زحمت فهمیدن و فهمیده شدن را بر خود هموار نکنند و سختی همراهی و همقدمی با شعور هستی، نمی توانند حتی یک اپسیلون درک و شعور را به خود و فرزند یا فرزندانشان منتقل کنند.نقش پر اهمیت خود را دست کم نگیرید.
 باید یک جایی ایستاد و ازنو شدن و بودن  را تجربه کرد. 

شنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۹۴

شاملو
--------
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
 بوسه است
و هرانسان 
برای هر انسان 
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل 
افسانه یی ست
و قلب 
برای زندگی بس است.




سه‌شنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۹۴


راز
-----
در سکوتی که هیچگاه زبان باز نکرد
حیرت جیغ کشید
برگهای درخت سیب فرو ریخت
برهنه ی برهنه
برهنگی نه اینسوی دارد
نه آنسوی
نقطه یی بی بازگشت
رازی بود میان ما
راضی بود خدا
تا
درررنگ
درنگ
بو می کشید پشت دیوار
لابلای پیچک ها، زنگ را
از مهتابی دیدم
زن ایست داد
تا
راضی بماند غیر خدا
زنی بو می کشید
یاس امین الدوله را
هنوز مهتابی پوشیده از راز بود