چهارشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۵


طنز آخر


يك روز صبح كه به اداره آمديم، ديديم عكس يكي از همكارانمان را به ديوار زده اند. معلوم شد بر اثر سكته ي قلبي دار فاني را وداع گفته است

پرسيديم: اين مرحوم اولا كه سن و سالي نداشت، ثانيا سابقه ي بيماري قلبي هم نداشت، ثالثا مي گويند معمولا سكته ي سوم است كه آدم را از پاي در مي آورد

گفتند: حتما آن مرحوم قبل از اين، دو بار سكته كرده و خبردار نشده، چون آنقدر گرفتاري زياد است كه آدم فرصت نمي كند از اين جور چيزها خبردار بشود

از گلستان من ببر ورقي

عمران صلاحي




۱۴ نظر:

ناشناس گفت...

سلام و تسلیت

ناشناس گفت...

دوست عزیز سلام...طنز آخر زندگی عمران صلاحی رو تسلیت میگم...با ایمان به اینکه این روزها رنج زندگی از مرگ افزون است و بزرگانی چون او هرگز از خاطره ی جهان محو نمی شوند غم عظیم زندگی در میان بیهودگی ها و از دست دادن کسانی که بودنشون دلیلی برای امیدوار بودن خیلی ها به بودن و ماندن و تلاش کردن هست رو به خیال دوستانی که هنوز آخرین تلاش ها رو برا روشن موندن فتیله ی نیم سوز آبروی این قبیله ی مغموم دریغ نمیکنند آرام میکنم.
برقرار باشی و استوار که آرزوی همیشه ام سلامتی و شادی شماست...در امان خدا.

ناشناس گفت...

salam margeomrane salahi be khatereha ezafe kard be roozam

ناشناس گفت...

salam khateree baraye adabiat .be roozam

ناشناس گفت...

سلام و خسته نباشد. امیدوارم که همیشه شادباشید، من با اجازه به شما لینک دادم، خواستم کسب اجازه کرده باشم اینجوری. خوشحال میشم بهم خبر بدین

ناشناس گفت...

salam
tasliyat ...

ناشناس گفت...

سلام آذر عزیز . عمران رفت . ما هم خواهیم رفت. آن هایی که 28 سال در انتظار مرگ ادبیات ایران به رفتن ها نگاه می کنند ، آن هاهم خواهند رفت . من برگشته ام آذر جان . تازه نفس و آماده . دعا کن و کمکم تا بمانم تا همیشه . ... و باز هم سلام .

ناشناس گفت...

سلام
ایاد جمله آخر ژاک پره ور افتادم
قبرستان باقی است
قشنگ می نویسی یه کتابخونه کوچیک راه انداختم
نگاهی بنداز
یه میل بساز چندتا از شعرامو برات ارسال کنم

ناشناس گفت...

سلام خسته نباشید.
چرا اینقدر کم‌کار شدین؟

ناشناس گفت...

سلام . من هنوز باورم یاریم نمی کند مرگ دوستان را

ناشناس گفت...

حافظ،حافظه ی ما نیست.این را نوشته ام سر بزنید دوست من.

ناشناس گفت...

بسیاری چه دیر میمیرند و اندکی چه زود
او زود رفت
طفلک در اقلیت بود

ناشناس گفت...

به شکوفه ها به باران/ برسان سلام ما را ...

ناشناس گفت...

خدا بیامرزد
شعر خاتون اش را خیلی دوست داشتم
و از این به بعد چرخ ستاره پنچر می ماند بی کمک کنیم هولش بدیم
و قربان ات