دوشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۴
سهشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۹۴
یاد
----
هراسم با باد می وزد
بادِ هراسم و میگذرم
ازروی برگ از روی شاخه ، دست های خیس ام و خودم.
سفیدم و از دندانهای مرگ جا مانده ام,
شیری پاشیده، صورتم لزج
مات و مردد
که جذب فضای مه - مرگ آلود نمی شود.
بواسطه ی زمزمه های دور توست شاید
که هنوز بند رختی از لباس های رنگارنگ و شاد
در حیاط خانه ام تاب می خورد
و"آذ گُل" روی نوک پا
با کفش های تق تقی نامرئی
تیش تیش می چرخد
سُر می خورد
روی انحنای موج نگاه مهربانت.
شادی لب پر می زد
از روزی که می ساختی
روزهایی...
بادِ هراسی که می وزد از کجاست؟
اردیبهشت 87
--------*
"آذ گُل" معمولا پدر با این نام صدایم میکرد
شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۴
دوشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۹۴
آدمی با افکار و اعمالش تنهاست حتی وقتی که جهت این افکار و اعمال به سمت کسی یا کسانی ست. داد ستدی دارد در پیله اش که سود و زیانش تنها نصیب خود اوست.
ایست
-----
صوت عقیم است
در این مه غلیظ و بی حضور چشم ها
اولین کبوتران سفیدی که پرواز کردند از دهان تو
در لانه اند به انتظار تخم هنوز
ادامه لطفا...
از کتاب"چرا کفش هایت... نشر نیم نگاه 80
یکشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۴
شنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۹۴
به بهانه ی سالگرد درگذشت هوشنگ گلشیری
--------------------------------------------
خداحافظی هرگز
هستم در همین حوالی
گاهی با باربد
باری با غزل
با همین اشیاء
درو دیوار و سقف
آه، سقف که یادت هست
آینه ی دردار را باز کن
ببین سرب معجزه گر را
حالا که دیگر من نیستم
صدایم کن
هوشنگ هوشنگ
بله
گفتم هستم در همین حوالی
فرزانه!
غزل و باربد بیدار شده اند؟
شعر"گلشیری پس از"
کتاب"من به قرینه ی لفظی... نشر ثالث81
اشتراک در:
پستها (Atom)