سه‌شنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۷

دخترم ، افروزعزیزم تولدت مبارک

پنجشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۷

"شعر " عشق " با صدای شاعر "آذر کیانی 

"تقدیم به یاس سفیدم " افروز



لطفا روی لینک زیر کلیک کنید

دوشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۹۷

به یاس سفیدم افروز

عشق
------
عشق چشمهایش آبی ست
موهایش بلوند
قدش دوبرابر اراده ی من
و خنده ای که ادامه ام می دهد
درخیابان های این شهر
خون درشریان های این  شهر می دود
می دوم
شهر بلند می شود
می ایستد
شهر چشم هایش آبی ست 
موهایش بلوند

خورشید از سمت چپ شانه اش
با من رابطه دارد
رابطه ی آبی

 اراده ام تخدیر می شود
وقتی صورتم بلوند
در دریا غرق می شود
هی آب می روم
آب
می رود قعر شهری
 که هی غرق می کند
هی گم می کند
ودر تابلو اعلانات
چهره ام هی نقش می بندد که :
این زن گم شده است
در شهری که چشم هایش...
موهایش ...
و...

آذر کیانی
از کتاب " پلاژ مردگان شاد "  نشر اشاره 




جمعه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۹۷

در تلگرام با شما هستم

@azarkiani

 


شنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۹۷

جمعه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۹۷

بمناسبت سالگرد درگذشت غزاله علیزاده
------------------------------------
پرده ی آخر
-----------

غزاله !
 برایم بگو 
در آپارتمان سبز چه گذشت ؟
...................................
...................................
پنجره از دوبال بزرگ پر شد
و مر... ا ا ا ا ا



از کتاب " من به قرینه ی لفظی حذف شده است " نشر ثالث

------------
متن مصاحبه ام با روزنامه ی آرمان درباره همین شعر:
ـ خانم کیانی، شعر شما بر تصویرسازی متکی است و زبان به خوبی از این تصویرسازی­ها حمایت می­کند، این پرسوناژها چگونه یک اثر را با هارمونیِ متعادلی همراه میکند؟
آنجا که شاعر با شهودش بکار سرودن شعر است؛ یعنی سعی در شناساندن جهانی دارد که فراتر از این جهانی ست که بطور روزمره با آن سر و کار داریم . این را بگویم :"این جهان منحصربفرد شاعر، از طرفی بر پایه وجه تخیلی ذهن او و از طرف دیگر برتطابق  استعاره ها  با جهان بیرونی،استوار است ".
این جهان شاعرانه با تمام عناصر متشکل، در اختیار شاعر است تا آگاهانه به کمک شهود و شعور، بستری برای بکارگیری زبان شعر باشد. شهود معمولا پناهگاهی حقیقی را جستجو می کند که بدست آوردن آن تنها از راه هنر میسر است . تصویر و زبان، ابزار راهیابی به این مامن هستند که کمک می کنند تا شاعر بیانی حقیقی را از طریق شعر با مخاطب درمیان بگذارد. این ابزار یعنی ابتدا تصویر از بطن سوژه بشکل ناشناخته یی به شهود شاعر راه می یابد و چون برای بیان حقیقتی که سعی در شناساندن آن دارد به زبان نیازمند است؛ بنابراین فضایی را خلق می کند که فرآیند آن تعادل و هارمونی در تصویر و زبان است.
مثلا در شعر "پرده ی آخر" در کتاب"من به قرینه ی لفظی حذف شده است" نشرثالث :
غزاله!
برایم بگو
در آپارتمان سبز چه گذشت؟
.............................................
.............................................
پنجره از دو بال بزرگ پر شد
                                         و مرا ا ا ا ا ا
که الف در "مرا " به شکل تقطیع پلکانی به طرف بالا و حرکت روح بعد از خارج شدن از بدن  را نشان می دهد.
در این شعر که دیالوگی ست با زنده یاد خانم غزاله علیزاده و چگونگی مرگش ،این اجرای زبان ،نوع نگاه من است به مقوله مرگ ،که بر پایه اضداد است و تغییرِ حالتی ست به حالت دیگر و نه مردن و پایان یافتن.  تصویر در این شعر همان چند حرف "الف "است که به سمت بالا حرکت می کنند. گاهی نمی توان تصویر را از لایه های عمیق سوژه بیرون کشید تنها به این دلیل که انطباق سوژه و ابژه امکان پذیر نیست. بزرگ بودن حجم موضوع و عمیق و پیچیده بودن آن، مانع از برقراری ارتباط میان سوژه و ابژه می شود. بنابراین در چنین موقعیتی فکر میکنم باید  تصویر را به سطح کشاند و درحد حرکت در واژه ها، آن را نشان داد.

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۷




Yola-Monakhov-Stockton


سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۹۷

جمعه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۹۷

پیش از اینت بیش از این اندیشه ی عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره ی آفاق بود

یاد باد آن صحبت شب ها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکر حلقه ی عشاق بود

پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند
منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود

از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بریک عهد و یک میثاق بود

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

حسن مهرویان مجلس گرچه دل می برد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود

بر در شاهم گدایی نکته یی در کار کرد
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود

در شب قدر ار صبوحی کرده ام عیبم مکن
سرخوش آمد یار وجامی بر کنار طاق بود

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

حافظ

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۹۷

دردم از یارست و درمان نیز هم



حافظ