جمعه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۷







تعادل

نهايت ات را از همين حالا مي بينم
در آينه به جاي ناشت چاشت مي نوشي
به جاي ابروهايت روي پيشاني ات لنز مي چسباني
.و از مانيكور روي مژه هايت خواب مي پراني

توسط گذشته بيش از يكبار نمي تواني بياد بياوري
كه چگونه از پيام ازلي صبح دور شدي

.تمام شد
.زمان ديگر براي تو برنامه ريزي نمي كند
واگر حالا
چشمهاي كودكانه ي شادماني پر از اشك است
....دقيقا بخاطر همين صبحي ست كه از دست

!نترس
.نترس از شهامتي كه تو را از دفترچه خاطراتت دور مي كند

بايد به نوازش احمقانه ي هميشه
به متكايي كه ذهن ات را خواب كرده است
وبه عجيب به اندازه كافي قوي
كه هميشه تو را از شروعي ديگر باز مي دارد
و به نهايتي زودرس نزديك مي كند
ترميم پاره هاي دل ات را گوشزد كني

مي بينم
دلت به ستاره هاي بي شماري مي ماند
كه در يك آسمان نمي گنجد
... حماقت دوري از
....پيامي كه
!!!شايد بتواند
تو را از چهره ات
.كه هرگز دوست اش نداشته يي نجات دهد

85/4/12

چهارشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۷






داني كه چنگ و عود چه تقرير مي كنند
پنهان خوريد باده كه تعزير مي كنند

گويند رمز عشق مگوييد و مشنويد
مشكل حكايتي ست كه تقرير مي كنند

ناموس عشق و رونق عشاق مي برند
منع جوان و سرزنش پير مي كنند




حافظ

جمعه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۷

ولنتاين




به مهربونترين : فرشاد
بيشتر از


بيشتر از دوستت دارم
از زميني كه كم آورده ام مي دوم
به همين كاغذهاي سفيد
كه تو را اضافه آورده ام مي دوم
به چشم
به راه
...به دفتري تازه

اتاق نشسته بر دو زانو
خيره به ديوار عكسهاي تو

از حبس ميله هاي لباس تو مي دوم
به بيشتر از دوستت دارم


«.....از مجموعه شعر«من به قرينه ي لفظي

چهارشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۷

به بهانه ي سالروز رفتن ات

فروغ فرخ زاد


و چهره ي شگفت
:از آنسوي دريچه به من گفت
.حق با كسي ست كه مي بيند









شنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۷