پنجشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۴



روزهای خانه تکانی ست و حتما خانه تکانی دل هایمان و باشد که عید کنیم و احسن الحال مان بشود از پس حول حالنا
این روزها روز نگاه کردن به آینه است و دقیق شدن در اعمالمان که آیا زنگاری بر روحمان به جای گذاشته و یا شفافیتی نورانی
وقتی نگاه می کنیم، بپرسیم که در کدام بخش از وجود خدا قرار داریم،بخش تاریک آن یا بخش روشن و پر از نور
جوابش را هم فوری می توانیم بگیریم.کافی ست فکر کنیم که چه کرده ایم،کلاه سر کسی نگذاشتیم به حساب زرنگی،بهتان نزدیم تا تسويه حساب شخصی کرده باشیم،دروغ را سرمایه ی راست بودنمان نکردیم و الخ
فقط نور دادیم و نور گرفتیم
نمی دانم چرا همین حالا به یاد کاراکتر اصلی رمان موش و گربه ی گونتر گراس افتادم.شاید پنج سال قبل این رمان را خواندم،اما بارها و بارها، این شخصیت را در ذهنم جراحی کردم
وقتی «مالکه» دانش آموز بود،روزی از او می پرسند: می خواهی چه کاره شوی؟ می گوید: دلقک سیرک، اما او به جنگ می رود، قهرمان می شود و بعد هم در اعماق دریای بالتیک آرام می گیرد
موضوع،کالبد انرژیایی «مالکه» ست که از بدو تولد تعیین می کند که متفاوت از دیگران باشد،این متفاوت بودن و این کالبد انرژیایی نقاب می خواهد.مهم نیست که این نقاب دلقک سیرک باشد و یا قهرمان جنگ و یا گونتر گراس بشود و برنده ی جایزه ی نوبل، مهم این است که این کالبد انرژیایی در سمت و سویی روشن خودش را تثبیت کرده باشد،همان بخش نورانی خداوند
و باز هم مهم این است که آنقدر خودش باشد و هماهنگ با هستی و فرقی هم نکند در آخر کار کف دریای بالتیک آرام بگیرد و یا بر اثر سقوط از داربست در کف سالن سیرک
اصل این است که «مالکه» وقتی نوشته می شود،کالبدش بخش نورانی این رمان را به خود اختصاص می دهد، حالا اگر لبخندی را هم بر لب مخاطبش بنشاند فبها
حالا در آینه نگاه کنیم.کالبد انرژیایی هر کدام از ما در پس این نقاب که بر چهره زده ایم،چقدر نور دارد؟
فکر می کنم همیشه آن کس که بد می کند فعل معکوس عمل خود را برای مفعول به ارمغان می آورد. بنابراین به نتیجه ی عمل بد زیاد امیدوار نباشیم
....در آستانه ی سال نو، نور این کالبد را زیاد کنیم و دیگر هم مهم نباشد


۱۴ نظر:

ناشناس گفت...

سلام مرا هم در اين آستانگي حول حالنا بپذيريد.به هر حال اين ماه اسفند بوده تا بوده اشتياق ديگر شدن را با خود داشته . حالا وقتي از خيابان هاي نفس گير تهران مي گذرم و اين اشتياق ديدني را مي بينم به آن دو ماهي نشسته بر سر تقويم اين ماه هم فكر مي كنم. ماهي هاي زنده به حضورديگري و تاريخ.

Infdle گفت...

و چه زیبا تشبیه کردید چه خوب شد روزی یا شبی به نوشتاری از خودتان برخورد کردیم و این چنین تبحری شایسته درودهای فراوان است
بدون شک لیاقتی در خور شماست نویسندگی و نقد
چه بگویم کم گفته ام چه وجه تشابهی میان آن داستان و سال نو مهم اضمیر نا خودآگاه است که هر روز نیاز به نوگرائی و انعطاف پذیری دارد این یعنی همان انرژیائی هدف یکی است مهم برگزیدن است حال سقوط از آن طناب و یا مرگ در راه میهن
میدانید مهم جان دادن برای مقصود است حال نامش یا زمینی باشد و یا به قول برخی آسمانی

سربلند باشید
فعلا تمامیه خیرها از این سرزمین پرو بال بسته اند

ناشناس گفت...

vay az daste doostan bivafa

ناشناس گفت...

نورانی بادا آذر کیانی در آستانه ی بهار زیبا و در آستانه ی درخت و آب و آینه.همه می ترسند / همه می ترسند اما من و تو به چراغ و آب و آینه پیوستیم/ ونترسیدیم / ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان ره یافته ایم / ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم / در نگاه شرم آگین گلی گمنام / و بقا را در یک لحظه ی نامحدود / که دو خورشید به هم خیره شدند. من هم به روزم

ناشناس گفت...

shoma ra link kardeam .
shoma chekar mikonid ?

ناشناس گفت...

salam bar doost! tazeh shodam va lezat bordam! dast marizad

ناشناس گفت...

سلام آذر جان . روز زن مبارک . با شعری از سن
ژون پرس به روزم

ناشناس گفت...

مادرمرده ترازاين نيست درهم گره بخوريم / ماكاروني/

قهوه راچاي بنويشيم / يك عصرپاييزي باكلاه ي /نارنجي/

نارنجي يا آبي/چه فرقي مي كند/

چنگال راكه پايين بياوري/تمام مي شوددهانت كه پرٌازبوي ماهي ست

ناشناس گفت...

سلام خوبم. خیلی وقت بود که نیامده بودم. چقدر مطلب نوشتی. قلبم روشن شد.
سیما

ناشناس گفت...

سلام آذر عزيز.
من برگشتم
.... براي خانه تكانه دلم
با آدرس
http://saeedmahak.blogfa.com/ي جديد
دلم براي هنهي ستاره هايم تنگ شده
..... خيلي تنگ....
و دوباره سلام .

ناشناس گفت...

سلام
نوشته هاتون خيلي زيباست ... اميدوارم كه هميشه قلم تون استوار و سال نوي شما پر از شادي و رنگ باد
خوشحال ميشم از راهنمائيهاتون استفاده كنم

ناشناس گفت...

سلامگلم...طرف کلبه ی چشمای من نمی یای؟....سال خوبی داشته باشید

ناشناس گفت...

سلام آذر عزیز. به روزم

ناشناس گفت...

((بورژوازی ادبی – نخاله های با د کنکی ))
فکر کرده اید که ادبیات امروز ما سر از کجا در آورده ؟
فکر کرده اید که مافیای موهوم ادبی کشور ما ایران کاری کمتر از ((11 سپتامر )) نکره اند ؟
فکر کرده اید که نشستن در کنج وبلاگهایمان نوعی حمایت از این حرکتهای مافیایی است ؟
تا کی تنها وب به روز خواهید کرد ؟
ما آمده ایم که با صدای هرچند کوچکمان ((سونامی شعر بی غرض را برپا کنیم ))
به دیدن این نمایش بیایید تا دیدارش به ما بپیوندید . به مایی که حداقل تا به امروز به جنبش مافیایی ((شعر و داستان)) کشور که حتی به سایتهای ادبی ما نیز سرایت کرده ما را در خود حل نکرده .
بیایید تا خودتان را ثابت کنید ...و اگر نه این حرکت خود جوش به حرکت خود ادامه خواهد داد ...

تیرداد راد
سروش سمیعی
روح الله محمدی (مانی) -جنبش ادبيات پست مدرن آنارشيسم-