یکشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۴


یک کار مشترک





تلفن کرد. پیشنهاد داد که بیا یه کار مشترک انجام بدیم.قبول کردم به شرط اینکه اول بدونم موضوع کار چیه
قرار گذاشتیم توی یک پارک
روز قرار،آفتابی بود و نسیم خنکی هم چاشنی.....رفتم
هنوز ده پانزده متری مانده بود که به دوستم ملحق شم،با کمال تعجب دیدم که روسری خانم رو شانه هایش افتاده و ایشان هم بدون توجه به این موضوع دارد ناخن هایش را معاینه می کند
چند قدم دیگه که جلوتر رفتم گفتم:گوشات خنک نشدن؟....چیزی نگفت
گفتم:صدای تعزیری،معزیری،چیزی رو از دور دورا نمی شنوی؟....چیزی نگفت
خلاصه فکر می کنم بید مجنونی که او را در خود پناه داده بود،حرف هایم را شنید و او...
رسیدم و گفتم: ببین،حوصله ی دردسر ندارم...وگرنه از همین جا بر می گردم
سرش را بلند کرد،مات نگاهش را روی صورتم انداخت و گفت: دیوونه ای؟
گفتم:تا چی می بینی...بعد خیلی آرام روسری اش را روی سرش کشید و گفت: بشین که دیر کردی
نشستم، خب این کار مشترکی که پیشنهادشو دادی،چی بود؟
...بید مجنون شنید
موضوعش در باره ی چیه؟
...بید مجنون
راستی فلان کتابو خوندی؟
...
بهمان کتاب رو چطور؟
...
دیدم نه بابا،اوضاع کاملا متافیزیکیه و اگه همین طور سؤالام رو ادامه بدم، همین حالاس که یک مشت معنوی هم می خورم و حالم جا میاد
فهمیدم آمدم اینجا که بشینم.همین و دیگر هیچ... به قول فالاچی
کمی به اطراف نگاه کردم، به آسمان،به دور،به نزدیک و خلاصه تا آمدم که مشغول شمارش درختان اطراف بشوم، دیدم چهل و پنج دقیقه ای گذشته
کمی نگاهش کردم...نگاهم کرد و گفت:چه مدته که اینجا نشستی؟بلافاصله گفتم چهل و پنج دقیقه

گفت:خب تو این مدت چی خوندی؟... براق شدم...بعد کمی جلوی خودم را
گرفتم و گفتم:مارو گرفتی؟
گفت: نه
گفتم:خب،پس موضوع قرارمون چی شد؟ کار مشترک
گفت: خب من روی حرفم هستم،حاضری؟
گفتم:آره
گفت:خب،حالا بگو تو این مدت چی خوندی؟
گفتم:بودن ام را
_ دیگه
: نبودن ات را
_دیگه
: شهادت یک پارک
_دیگه
....
دیگه... خیره نگاهش کردم
سرش را پائین انداخت،گفت:آذر همین بود کار مشترکی که می خواستم انجام بدیم.
...
باز هم قرار گذاشتیم و همدیگر را دیدیم و خواندیم،در سکوت
باز هم

حالا او دیگر ناخن هایش را معاینه نمی کند
و آسمان کاملا آبی ست

۱۶ نظر:

ناشناس گفت...

سلام:D-----sima

ناشناس گفت...

کارگاه شعری در اردبیل با مسئولیت آیدین ضیایی برگزار می شود.قرار بر این است که در این کارگاه بحث و تبادل نظر پیرامون مسائل مطرح شعر امروز ایران در جریان باشد . شاعران و علاقه مندان به شعر در اردبیل می توانند در این جلسات که هر پنجشنبه از ساعت 4 الی 6بعد از ظهر دایر است شرکت کنند.بدیهی است هدف این نشست ها ارائه ی چهره ی دیگرِ شعر اردبیل و حمایت از جوانان مستعد در این عرصه است . همچنین جلسات ویژه ای هم محض آشنایی با شاعرانی از نقاط دیگر ایران و نقد بررسی آثارشان برگزار خواهد شد . البته فعلن در خدمت دوستانی که خودشان قدم رنجه می کنند و به ما سر می زنند خواهیم بود .تا در آینده ای نه چندان دور با تأمین منابع مالی توان دعوت رسمی از شاعرانی که در این سال ها حرفی برای گفتن داشته اند را بیابیم .لازم به ذکر است که مظاهر شهامت و سعید احمدزاده اردبیلی از فعالین شعر امروز ایران در این جلسات حضور مداوم خواهند داشت.

ناشناس گفت...

نوتشه هاي شما محشر است ...
حرف نداره عزيزم . پونه

ناشناس گفت...

سلام سرکار خانم کیانی .. خوب هستید ؟؟؟ معمولا قشنگ می نویسید . ولی ایراد کارتون اینه که به کسانی که بهتون سر میزنند ِ سر نمی زنید . منی که به وبلاگ شما سر می زنم و وقت میزارم برای خوندن مطالب شما باید این توقع را داشته باشم که شما هم به من سر بزنید یا نه ؟؟؟ بهاری باشید آذر خانم .

ناشناس گفت...

سلام دلمان تنگ شده.پیامتان را روی بلاگ خیلی دیر دیدم و شرمنده شدم.راستی آدرس سایت من عوض شده محبت می کنید در لینکها درست کنید.مشتاق دیداریم به شدت.

ناشناس گفت...

سلام!گوش کردن در سکوت با سکوت به هستی خیلی زیباست

ناشناس گفت...

سلام بر خانم کیانی.مطلب زیبایی ست و خوشحالم که در اینجا پیدایتان کردم پانیذ

ناشناس گفت...

از اين نوشته لذت بردم . ولي هنوز به شعرهاي آذر كياني فكر مي كنم . كاش شعر تازه اي ... به هرحال همين كه مي نويسي ، خودش كلي است . خوب باشي و سلامت

ناشناس گفت...

سلام خانم كياني.ممنونم كه سر زديد.و ممنون بابت لينك.خواندم و لذت بردم.پاينده بنويسيد.

ناشناس گفت...

سلام خاله قشنگ و مهربون و خوش فكر و طلام. آخ كه من مي ميرم براي اين كاراي مشترك... دلم از اين كاراي مشترك خواست خاله.

ناشناس گفت...

آذر عزيز از داستان اگزيستانسياليست شما حظ کردم. با مرز رمز به روزم. شاد زی. خبر برای پيشبرد تئوری و ترجمه شعرفارسي پايگاه نقد شعر- هر هفته درمیان با نقدی و هفته بعد با یک ترجمه انگلیسی به روز میشود. http://naqdesher.persianblog.com

ناشناس گفت...

از داستان اگزيستانسيال شماحظ کردم. با مرز رمز به روزم. شاد زی. خبر برای پيشبرد تئوری و ترجمه شعرفارسي پايگاه نقد شعر- هر هفته درمیان با نقدی و هفته بعد با یک ترجمه انگلیسی به روز میشود. http://naqdesher.persianblog.com

ناشناس گفت...

سلام
خواندن در سکوت تنها تکرار توهمات ذهنی است. زیرا غیر از تکرار ذهنیات هیچی از طرف مقابل نمی فهمیم. اما چرا چیز خوشایندی است؟
زیرا کسی نیست که اشتباهات ما را یادآوری کند

ناشناس گفت...

آنارکوی عزیز. اینجایی که شما ایستاده اید خدا نیست و از این بابت بسیار متاسفم.

ناشناس گفت...

سلام .و همین بود فلسفه ی بودن ها و دوست داشتن ها . دیدن و دیدار ... کار مشترک عشق ... دوست ... وآسمان آبی ...سلام .

ناشناس گفت...

سلام خانم كياني متن گيرائي نوشته بوديد دست مريزاد

مژگان