چهارشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۴



خداوند پیش از آنکه کسی را بیآفریند تنها با وی سخن می گوید
سپس خاموش وار با او به دل شب می زند
اما کلمات پیش از آنکه کسی بیاغازدشان
:این کلمات ابری،چنین می گویند

رسول حس هایت شو
تا لبه ی اشتیاق ات پیش برو
و تنپوشی به من ده
چون حریقی در پس اشیائی شکوفا شو
که سایه شان سنگین و فروگسترده
.همواره به تمامی می پوشاندم

:بگذار همه چیز بر تو رخ دهد
زیبائی و هراس
:آدمی تنها می باید برود
.هیچ احساسی دورترین نیست
.مگذار از من جدایت کنند
.نزدیک است آن سرزمینی که شما زندگی می نامید

تو آن را باز خواهی شناخت
.بر کران جدیت ات
!دست در دستم بگذار



ریلکه
ترجمه علی عبداللهی


۵ نظر:

ناشناس گفت...

زيبا بود عزيزم .. بسيار زيبا ...
پونه خواهر كوچكت ...
www.irvani.com

ناشناس گفت...

سلام عزیز . لذت بردم . واقعن . در ضمن با اجازه تون لینکتونو اضافه کردم . ممنون از محبت شما

ناشناس گفت...

سلام آذر جان . شعر زیبایی ست . با پاییزانه ای از احمد رضا احمدی به روزم

ناشناس گفت...

سلام بر شما!کار زیبایی انتخاب کرده اید و زیبابود خیلی!من به روزم و منتظر نقد و نظر شما

ناشناس گفت...

SALAM BAR AZAR KHANOOM . SHOMA MITAVANI GOZARESHE NAGHDE KETABAM RA BEBINI DAR ADRESSE ZIR