شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۴

جغد مسافر




.جغدي كه به راه شرق مي رفت،خسته و مانده از راه در جنگلي فرود آمد
:فاخته اي كه او نيز از خستگي راه مانده بود،پرسيد
. به كجا مي روي؟گوئي به راه،شتاب بسيار داري _
:جغد گفت
.آشيان و سرزمين ام را وانهاده به جانب شرق مي روم تا آشياني ديگر بنانهم به دياري ديگر_
چه پيش آمده كه ترك يار و ديار بگوئي؟_
.مردم سرزمين غرب مرا خوش نمي دارند و آواز مرا ناخوش مي شمارند_
:فاخته گفت
.آه اگر چنين است،ديگر كردن آشيان كاري بي نتيجه است _
چه بايد كرد؟_
.آشيان را بگذار و آوازت را ديگر كن _



افسانه هاي كوچك چيني
ترجمه ي احمد شاملو

۲۶ نظر:

ناشناس گفت...

نیمه ی نادر نیما...سرش بزنید و نگذارید بماند!

ناشناس گفت...

سلام آذر خوب . این روزها ، خیلی روزهای بدی است مثل همیشه ؛ اما این بار گویا بدتر ... ولی هنوز زنده ایم و چه سخت جان ؟

ناشناس گفت...

سلام مهربانانه....نيستی ...کجا کج افتادی...ما که کج کج يم اين روزها...بيا يه چيزی ببين اگه خوشيت نيومدسه نقطه وارونه بگذار....!!!!!!!!!!!

ناشناس گفت...

اين مطلب شما نازنينم رو ده بار خواندم. چقدر با چمدانهای بسته يی که اينروزها نتيجه ی انتخابات آنها را راهی ميکند همخوانی دارد.

ناشناس گفت...

سلام مهربان هميشگی ديشب کنار خوابهايم مادرانه ديدمت. برايت ميل ميزنم.

ناشناس گفت...

سلام عزیز! با مطلبی تحت عنوان « من ناراحت نیستم... » به روزم حتما سر بزن شاید تا مدتها چیزی ننوشتم. منتظرم

ناشناس گفت...

با سلام
لطفا به وبلاگ من سر بزنید. به روزم با مطالبی مهم.نظرات دوستان راه گشا خواهد بود.

ناشناس گفت...

سلام آذر جان . قطعه ی بسیار زیبایی بود . از حسن انتخاب ات خیلی خیلی خیلی ممنون عزیز

ناشناس گفت...

سلام آذر عزیز
آمده ام تا بروم . به سفری شاید بی بازگشت ... رد پایت روی برف ذهن خسته ام باقی خواهد ماند ... مثل همیشه غافلگیر کننده ای ... سلام .

ناشناس گفت...

نه حتا اگر فراموش کرده باشم به دقت

ناشناس گفت...

عزیز آشیان را می گذاریم/با گلویمان چه کنیم/شرق واقعن دنیای قصه هاست

ناشناس گفت...

لانه ات را بگذار و صدايت را ديگر كن ...مثل هميشه . سلام هدهد دانا

ناشناس گفت...

سلام خاله. چرا شعر افروز رو تو بلاگم گذاشتم نيومدي ببيني؟ راستي خاله بابت شرايط بيروني غصه نخور خب؟

ناشناس گفت...

سلام مهربانانه...ما که فکرکرديم که...شايدگاوه مشت حسن شدن خوبه ...اما فقط خوابش خوب بود...بازهم خوب بود ...خوب خوب...به روزومنتظر...

ناشناس گفت...

سلام خانم کیانی
خوشحال میشم به آدرس جدیدم هم سری بزنید
ممنون

ناشناس گفت...

سلام . با دلی که به اندازه ی یک دنیا گرفته و به همان اندازه تنگ یاران قدیمی و عزیز چه باید کرد ؟ ای یار ای یگانه ترین یار / چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه می داری ؟

ناشناس گفت...

خبری نیست از شما ...به روز نمی شید خیلی وقته ؟

ناشناس گفت...

سلام آذر جان . با شعری برای اکبر گنجی به روزم . راستی تو هم اگه می تونی برای او کاری کن . از نفوذ ات در میان دوستان استفاده کن و به هر حال بیا هر کاری از دستمان بر می آید بکنیم . این تنها وظیفه ی فعالان حقوق بشر و کوشندگان سیاسی نیست . این دیگر یک وظیفه ی ملی ست . وظیفه ی همه ماست

ناشناس گفت...

سلام خانوم کیانی عزیز! با یک غزل تازه و متنی پیرامون تاویل گشایی آن به روزم حتما سر بزن!! منتظرم...

ناشناس گفت...

آذر خانم سلام همیشه به روز باشی خوشحال می شوم اگر به ما سر بزنی

ناشناس گفت...

به روز نمی شید چرا؟

ناشناس گفت...

من نه هابیل ام نه قابیل

ناشناس گفت...

سلام . ياد قديس آگوستينوس افتادم كه بر سنگ قبرش نوشته بود ... در كودكي به تغيير جهان كوشيدم ، اما نشد ! در جواني به تغيير مملكت خويش همت كردم ، باز نشد ! ميان سالي ام را به تغيير خانواده ي خويش سر كردم ... اما ... حالا كه پير شده ام با خودم مي گوي ام : اي كاش اين همه وقت تنها به تغيير خويش كوشيده بودم ! زيبا بود . آفتابان هم به روزه

ناشناس گفت...

علی ی اخگر با "انقلاب"و "سارای انارهای ندارد " به روز است.

ناشناس گفت...

سلام / دیگر نمی شود گفت که مثل همیشه خوب باشی چرا که دیگر این روزها مانند همیشه نیست

ناشناس گفت...

سلام دوست خوب من استفاده كردم منم به روزم ومنتظر تو عزيز.