جمعه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۹


ما در اندیشه ی آن کلیدیم. هریک نشسته به زندان خویش




تی اس الیوت






شنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۹

یکشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۹

یاد و خاطره ی فروغ فرخزاد گرامی باد


ولنتاین مبارک







شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۹




از این آدمی


دختر جوان در پارک کتاب می خواند

سبکبار و شاداب است



آیا گل و سبزه و رودخانه در کتاب جاری ست؟

یا پای آدمی هنوز به آنجا نرسیده است؟









ازکتاب پلاژ مردگان شاد

شنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۹

جناب آقای اکبری شروه درباره شعر امروز مصاحبه یی با بنده داشتند برای بخش گفتگوی سایت مرور
در اینجا ببینید

سه‌شنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۹


پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت



حافظ


پنجشنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۹


تولدت مبارک


یکشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۹


کریسمس مبارک

دوشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۹


دوشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۹




مردی سالهای زیادی بود که عبادت میکرد تا اینکه روزی یکی از دوستانش برای کاری به شهری میرفت که اتفاقا پیر آن عابد در همان شهر سکونت داشت. مرد از دوستش خواست که پیش آن پیر برود و از او بپرسد فلانی که سالها عبادت کرده آیا عبادت او مورد قبول حق قرار گرفته یا نه؟ آن دوست رفت و برگشت و پیش مرد عابد رفت و گفت: من پرسش شما را مطرح کردم و ایشان فرمودند که خیر عبادات شما مورد قبول حق نیست. عابد دستهایش را به آسمان برد و گفت خدا را شکر.
دوستش پرسید که چرا شکر؟ گفت او عبادت مرا دید...همین کافیست.

پنجشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۹

یاد و خاطره ی بیژ ن الهی گرامی باد.



در آخرین حنجره، من ، بادهای بی شمار می بینم
و به هنگام روز، همین امروز
صدای افتادن میوه های رسیده را
بر زمین سرد می شنوم
اما هنوز لغتی به شعر نیفزوده ام، که آفتاب ،کاغذ را
از سایه دستم، می پوشاند
سوزن می درخشد و
کج شده است.
در آفتاب ملایم، از زیر درختان ملایم تر، از پی تابوتی بی سرپوش
روانه ایم و روان بودیم
و سایه ی گلی ، ناف مرده را
پوشانده ست
---------------------
بیژن الهی

یکشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۹

یکشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۹





پنجشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۹

حیات اهل حضور



حیات اهل حضور


این کلام ازلی - ابدی بر دروازه ی شهر شاعران نوشته شده است

:در این روزگار تنگنا شاعران چه می کنند

هولدرلین می گوید

و منظورم اصلا موهای شاملو نیست

صحبت از انبوه اسیران نقره یی ست

که در راهند

و خدای نکرده نه وسوسه ی لقمه یی نام

که چیزی شبیه خون

که به اندازه ی یک مشت دست

جرینگ جرینگ زنجیرشان را به این سمت پرواز داده است

حالا اگر حیات این اهل آسیب ببیند

مثلا از آسمان سنگ ببارد

یا پیشانی نوشت هر خیابان

ورود مطلقا ممنوع

تابلوی بن بست

و یا علامت خطر باشد

این خون تپنده آیا

سر از خوابی که خدا برای او دیده ست

برخواهد داشت؟

مطمئنا با این تکلیف روشن

دست کم دفتری ستاره باران خواهد شد

حالا شما بگوئید

اهل حضور

و هولدرلین بگوید شاعران

در این روزگار تنگنا چه می کنند؟

و منظورم اصلا موهای شاملو....




--------

از کتاب چرا کفش هایت جفت نمی شود شعر من؟





دوشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۹






یونس در کالیفرنیا


به کی به کیه زود اگر برسیم
در همین سفیدی
سر از نرفتنی هرگز به آمریکا
ایالت کالیفرنیا
نمی رویم تا برویم و بدویم تا ته...
که می دوند آنجا بی آن که مسابقه ایی
می دوند؟
فرض را دو دستی بگیریم سفت که قرارمان در همین سفیدی
برسیم نرسیدیم فرقی نمی کند
بدویم؟

رسیدیم به کالیفرنیا یا....کی به کیه
نوک انگشت نشانه ام حالا نصف ارز کل ارض
چه می بینم؟
همگی کچل هسیتم، موهایمان به سیخ کشیده نکشیده رفت به نیش
نیش تعجبی که هیولاهای....
چه می بینید؟

صدا به صدا البته سریعتر از....... نمی شنوم
نور با آدم دم نمی زند
می زند؟
* نگفتمت نرو آنجا که آشنات منم
همین حالا ماهی آسانسور دار می بردم از میان فلس های شیشه ایی
! جناب مولانا
شناور همین خیابان می بردم به هوای یونس
*نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
آرام پلک میزند عجیب نیست چشم هایم
زیباست لطف خدا
به مردم بی دریا
و نقش فکر همین ماهی کالی فر نیا یا....


از کتاب من به قرینه ی لفظی........مهر ماه80

از اشعار حضرت مولانا **

یکشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۹

شعر- روی آینه ام خم اش
                                   به دخترم - افروز                                   
روی آینه ام خم اش
همیشه پیش روی جان عاشق آینه یی هست
همیشه ، حتی در گوشه ی همین کافه ی دنج
بودابار روی صدایم
دوتکه مخمل آبی ام، نه ، امروز تن پوشش قهوه یی ست
دوتکه کاکائو روی نگاهم، آرامم
در این کافه ی دنج در بارسلونا
البته روبرویم گائودی نشسته
بدون پیپ و دوبال سفید بالای لبش
روی لب اش شکلات داغ، روی زبانش که می چرخد
عشق انگیزه می آفریند-
ها؟
می آفرینم روی شکلات ، روی لب اش
.......یک حرف و دوحرف بر
عشق زیبایی می آفریند
-
دو تکه کاکائو، گردن کج قشنگ
می گوید روی صورتم، لطیف و ملایمش
زیبایی احجام، با عشق سازنده ،نسبت مستقیم دارد
-
آینه ام ، سازنده عشق ام
خم ام ، اسپرسوام، تیره ی تیره
وقتی که دوتکه کاکائو می چرخد رو به قطرات باران
رو به پنجره
روی آینه ام خم اش
گردن کج قشنگ روی عقربه های بارانی
می چرخم روی بودابار صدایم
.جناب! لطفا صورتحساب
-------------------------------------

گائودی معمار مشهور اسپانیایی اواخر قرن نوزدهم اوائل قرن بیستم
آذر کیانی#

از کتاب - روی آینه ام خم اش
نشر آیدا بوخوم آلمان96.

سه‌شنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۹



پنجشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۹




به زنده یاد هوشنگ ایرانی


عکس

وعکسی از قرن 1352
و از چشم که به چشم تو افتاد

افتاد قعر چاهی که دوماهی چاهی قعر زلال
زل زل زلال
موج میدمم . دم دم از موج از عدم
از هو هو از هوش از شنگ از شوخ
...از
از قرن 1352
با او آمدم
زل زل
با عکس با دم


.........از کتاب من به قرینه ی لفظی




شنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۹







(حرف(بغض


بسته میزند
در
حرف

حرف
ح ح


بالا می آید
با
نزدیک نمی شود
نزد نز
نمی ش


آنقدر
آن حرف

که بسته در
بسته



ازکتاب -من به قرینه ی لفظی حذف شده است



یکشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۹


همینکه بدانم چیزی برای دیدن هست، چشم هایم را می بندم

برنگاهم، بهترست