دوشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۹


به فرشاد عزیزم
چشم زخم

صدای مان را باد با خود برد

صدای مان را عشق بر بادبادکی دوخته بود

که سرنخش از هوش مان رها شده بود


درمحله ی باد خیز کمی پایین تر از کوچه ی صاعقه

جادوگری با ناخن های کج و کوله

بافته ی بوسه هامان را می شکافت

و شهر بی خون شده بود


عکس هامان اما خیلی زود از قاب شکسته گریختند

و فقط ماه همرا ه مان بود


ماه که هم چنان

پوستر ستاره هایش

سقف بوسه هامان.....




از کتاب چرا کفشهایت ....اردیبهشت 77

۸ نظر:

نرده ها گفت...

پوستر ستاره هايش سقف بوسه هامان... سلام خاله فضا نزديك. ازبس حس و فضاتون نزديكه خاله شدين ديگه. دلتنگ و مشتاق ديدارتون.

حسین احمدزاده گفت...

با سلام
طوفان زندگي تصوير رويا هاي كودكي مان را كه بر بالهاي بادبادكها، سبكبال و بي دغدغه بودند از قابها دزديداما جهان ثابت است و ماه همچنان مي درخشد.بسيارزيبا بود.
موفق باشيد.

امیر حسین ضیائیان گفت...

برای چندمین بار اومدم .....هنوز دعوتم رو قبول نکردید
سلام به شما دوست عزیز و شاعر....
و همراه همیشگی
از شما دعوت میکنم...
با ترانه ای قدیمی به روزم......
و مثل همیشه منتظر نظر و راهنمایی شما هستم...
با ترانه ای به عنوان ( مامان بابای من کیه؟؟!!!)
بی صبرانه منتظر نگاه ارزشمندتون هستم
[گل]

ناشناس گفت...

سلام خسته نباشید.شعرهاتونو خوندم..همیشه8 سلامت موفق باشید. به سمفونی بی صدا سری بزنید.

فرشته پناهی گفت...

نویسندگان محترم
مجله ی فرهنگی ادبی بستار به سردبیری علی زوار کعبه و با همکاری تعدادی از نویسندگان
جوان پا به عرصه گذاشت. همراه ما باشید
www.bastaar.com

حمید رضا شروه گفت...

به روز شدم با
دعوتیدکار جدید به خوانش

احسان مرداسی گفت...

سلام عزیز
به روزم
و منتظر نقد و نظر ارزشمندتان
قدمتان بر چشم





شاد باشید

اميرنعمتي گفت...

سلام خانم كياني.شعري تازه سروده ام.فرصتي اگر همراه شد با احترام به خوانش آن دعوتيد.
سپاس.