شعرجدید
بهاردل
-------
طلوع صبح شکوفه هاست
پیشانی ام غلغله یی ست از زیبایی خوابِ در راه
بخوابم، شاید خوابم ببیند
که از طیبعت پوسته اش می گذرد آرام
بینش ساده ی جوانه و هماهنگ
از پوست من ، روحم
روحم، حالا که طپش و التهاب دیدن رویش ترد سبزه ها با اوست
و درد انتظار دیدار.
شکوفه ، شکوفه بهار را بگویید
با درختان
شاخه ها!
بلند بلند
می خواهم
همین حالا
آوازی برخیزد
همین حالا
آوازی برخیزد
صدایی
در تلاقی پیوند نگاهم
با سطح لطیف هوا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر