دوشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۹۲



 
 
از مجموعه ی آماده چاپ
---------------------------
شب بارانی

باران ،پشت پنجره سرریز
سرازیرم به مخفی ترین دهلیز ...
تودرتو میروم به غارهای پنهانی
به قندیل ها
وچکه چکه برگ های خیس
به کوچه ی شب زده
که بدرقه ام میکند

روی صلیب مهتابی رنگ
از نور چراغ برق
اندام شب واره ام مصلوب

عیسای ظلماتم
محیط درد را ترک میکنم
هیچ اثری از معجزه ی نیای ام
موسی را تداعی نمی کنم
می روم
آهس س س ته
قدم به قدم.

چشمم
روبه آینه یی ست که نورش
از این شانه به آن شانه
طرح اندام شب زده ام را پاک میکند
روی شب یک قطره ام
و شبنمی که راه را منعکس میکند
و تورا


خرداد۹۰


هیچ نظری موجود نیست: