پنجشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۸

از كنار




(از كنار خيلي از چيزها كه بگذريم، گذشته ايم (اين سطر را يك بار ديگر بخوانيم

از كنار كه نمي گذريم، گذشته را گذاشته ايم

گذاشتيم، گيريم نه بر جاي، كه بر جان

زخم؟

.نه، مهر

.اگر به لطف، كه نگذشته و نمي گذرد هيچ گاه



....از چيزها كنار گذاشته مي شويم بي آنكه بگذريم از

خيلي نا معلومي ست كه در هر چيز، انتظار مي كشد

.نه بر جاي، كه بر جان نگاه مي كند تا نگذريم به بيهودگي از كنار







1388/1/1


ساعت 15:30






۱۳ نظر:

م . قیری گفت...

اسطوره های لنگ و کور من در انتظار تو.

ناشناس گفت...

dorood!
majide moradi hastam! lotf mikonid agar be adresse www.linch.blogfa.com sar bezanid va dar morede karha nazar bedid! pishapish mamnoonam!

azadeh davachi گفت...

سلام خانم کیانی عزیز همیشه شعرهای شما را می خوانم و واقعا از خواندن آنها لذت می برم با اجازه شما را لینک می کنم و خوشحال می شوم که با شما بیشتر آشنا شوم واز نظرتان راجع به شعرم در رندان سپاسگذارم . موفق و سربلند باشید

ناشناس گفت...

آذر جان سلام. خیلی وقت است که نمی توانم بیایم و از کارهایت بخوانم و نه شما سراغی از ما ... خواستم برای آوازهای سرزمین مادری دعوتت کنم لطف کن روی میلم تلفن تماست را برایم بگذار ممنونم. این جا همیشه خوب است ولی به قول صالحی اما تو باور نکن.
ارمغان
armaghan_neg@yahoo.com
armaghanbehdarvand.blogfa.com

amir khaleghi گفت...

بگذار بگذریم از سر همه
حالا چه یک وجب
چه عرب

baadgir گفت...

نمی دانم شما کجا هستی . هر جا هستی موفق و شاد باشی . هم در کار شعر هم در راه زندگی .
کامنت های صمیمانه شما را در رابطه با نوشته هایم می خوانم . البته اگر خبر داشته باشم . وبلاگ ها اکثر شعر ها را از کتاب های من بر می دارند . خودم در ارسال شعر خیلی تنبلم

www.safari-abas.blospot.com

ارتش دریدا گفت...

با عشق و ارادت
کیانی عزیزم درود
.
*این اثر تنها یک شعر عاشقانه است . فاقد ارزش ادبی می باشد.
.
.....غزل بشو

یعنی لخت می شوم....... یعنی با بوی سیگاری و صدای نای الویس ناگهان آلخاندرویی می شوم برای خود ....
حالا هم که تیفوس گرفته این نفس
..
با عشق و ارادتی دیگر
شاد زی و مهربان
مانی

ناشناس گفت...

سلام و گله از آذر كياني كه آمديم نيامد
با احترام
ارمغان

خدامراد فروهر گفت...

....

محمد خورشیدی گفت...

درود آذر عزیز
ذوق زده شدم از این که ردی از عباس صفاری عزیز را این جا دیدم
آرزو دارم هر جا هست اند خدای اش پایدار بدارد
دعوت اید به آفتاب و شعر

محمد خورشیدی گفت...

آذر بزرگوار
از ذوق به خودم لرزیدم از این که حتا واژه ای در خور اعتنا در شعر من بیابی که یاد تو نازنین را به کلیدر دولت آبادی بزرگ سیر دهد. این احساس از هر چیزی در این دنیا برای من خوشایند تر بود و این که از تو صمیمانه ممنونم برای بخشیدن این احساس ژرف به من
با مهر و دوستی
محمد

جلیل صفربیگی گفت...

سلام خانم کیانی عزیز همچنان ارادتمندیم و خواننده شعرهای زیبایتان

نرده ها گفت...

سلام خاله. خونه خاله همیشه فضایی هست برای دراز کردن پا و نوشیدن