چهارشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۷





در آن دور دست بعید
که رسالت اندام ها پایان می پذیرد
و شعله و شور تپش ها و خواهش ها
به تمامی
فرو می نشیند
و هر معنا قالب لفظ را وا می گذارد
چنان چون روحی
،که جسدش را در پایان سفر
...تا به هجوم کرکس ها پایانش وا نهد
در فراسوهای عشق
،تو را دوست می دارم
.در فراسوهای پرده و رنگ

در فراسوهای پیکرهایمان
.با من وعده ی دیداری بده




------------------------------

بخشی از شعر "میعاد" شاملو
به مناسبت سالگرد عزیمت اش

۵ نظر:

ناشناس گفت...

khoshhal misham to vebam bebinameton

ناشناس گفت...

... درود

ناشناس گفت...

می دانم توگوش ت خیلی پراست ازاین حرف ها...وککت نمی گزد...امالطفا به عکس بالا نگاه کن ..ما بچه هایی هستیم به این شکل ..که داریم به شما نگاه می کنیم ..شما هم به چشم های ما نگاه کنید...

خسته نشدی که؟ فیلترینگ مهربان،اما من خسته هستم توهم خیلی کارداری ،خیلی ازسایت هادیگرمنتظرت هستند..برو موفق باشی...سلام خانم کیانی

ناشناس گفت...

بعد یک سال بغض...
با «اگر شبی از شب های زمستان مسافری...» به روزم
.
.
به یاد «مرد بي وطن»
به یاد دوست و استاد سفر کرده:
........................................ «دکتر سید مهدی موسوی»
.
.
داستان خرس هاي پاندا به روايت يك ساكسيفونيست که دوست دختری در فرانکفورت داشت
با چندین شعر جدید که قبلا نخوانده اید
آه پدر،پدر، مادر تو را در گنجه آويزان كرده...
با حرفهایی صریح و بی پرده درباره جشنواره های «میبد» و «تبریز»
.
.
صندلي كنار پنجره بگذاريم و بنشينيم و ...
با خبر چاپ:
...................سومین شماره نشریه همین فردا بود
با لینک هایی از جشنواره های مختلف
با لینک شعرها و داستانهایی توپ از بچه های غزل پست مدرن و کارگاه
اعترافات يك سارق مادرزاد...
.
.
و با 27 لینک
فقط 27 لینک
تقدیم به:....
با یک سال نه! با 22 سال بغض به روزم

ناشناس گفت...

سلام آذر عزیز ... مدتی ست که خبری از شما ندارم ... منتظر کتاب جدید هستم ... خوشحالم می کنی اگر سری بزنی ... سبز باشی عزیز ...