یکشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۹۹
چهارشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۹
شعر جدید در
سایت اخبار روز
لطفا روی لینک
زیر کلیک کنید
جشن تولد قرن21
......................
روی پیشانی
ام
پیشانی ام
جهان، کوچه
ای ست بن بست
بن بست و بیکرانگی
ویروسی ست
کوچک
دهلیز التهاب
تو در تو
سردرگم، مردم
مثل سایه ای
موهوم
ناتوان، بهت
زده
می چرخند و
خود را دور می زنند،
درغیبت آفتاب.
در این هوای
مسموم
مردم، خسته،
مغموم
ازعمودِ خیال
شان بالا می روند
تا جواب حیرت
و سوال شان را
در آسمانی
جستجو کنند،
که ابرهایش
بارش الکل
را تعریف می کنند
زمین ساعتی
ست
که صبرِ عقربه
هایش بریده است
و تاب و توان
دقیقه ها، ثانیه ها را
قرنی برداشته
که بیست و
یکمین دوره ی تولدش را
در قرنطینه
جشن گرفته است.
من گل پامچالم
را
پشت کرکره
پنهان کرده ام
و زیر گلدانی
را پر از آب.
هراس نفوذ
ویروسی کوچک
مرا به نور
به دست های
مهربان عشق
به هدیه
و به کاغذ
همین شعر، مشکوک کرده است
و ویروس کوچک
مذبوحانه نقب
می زند
در شیارهای
عفونت
تا لباس تب
تنگیِ نفس
و مرگ بپوشاند.
من امّا همچنان
مثل هر روز
غریبانه کنار
پنجره ی اتاقم
خلوت کوچه
و خیابان را
در ریه هایم
شلوغ می کنم
و در پناه
گل های پر سخاوت پامچال
زمزمه می کنم
شاید پلی
امیدی
به ناگاه
روزی
من و تو را
به جنب و جوش
همیشه ی خیابان
و درختان سبزو
بلند تبریزی
دعوت کند.
تا در فرصتی
دوباره
رازنگاه صادقانه
مان به همدیگررا
به درستی دریابیم
و صمیمیتِ
رفت و آمدِ کلام را
در صحبت های
مان قدر بدانیم.
حالا
نمی دانم تا
کجا
نمی دانم تا
کی
باید
چگونه ردیف
شدنِ
نقطه های بی
سرانجامِ
میان این همه
جدایی ...... و...... فاصله ...
تنها خبری
باشد که می شنویم،
دربیست و یکمین
جشن تولد قرن
آذرکیانی
99/1/25
t.me/azarkiani کانال تلگرام
#آذر_کیانی #اخبار_روز
دوشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۹
پنجشنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۹
شنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۹۸
چهارشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۹۸
چهارشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۹۸
انرژی مثبتِ روز پر شور و نشاط " ولنتاین " می تواند درقلب میلیاردها انسان چنان سرور و وجدی را بیدار کند که برای لحظاتی مصیبت های این جهان غمگین ، فراموش شود
اما اندوه از دست دادن عزیزانی که می توانستند این روزها در کنار همراهانشان ولنتاین را جشن بگیرند، آنقدر قوی و تکان دهند ه است که انرژی عالمگیر این روز را پوشش داده است.
به یادشان هستم با عشق و شادی روحشان را آرزومندم.
جمعه، دی ۲۷، ۱۳۹۸
همین جا اعلام می کنم که بنده به هیچ
روزنامه و مجله ی داخلی ، شعر، نقد و هرگونه مطلبی را برای چاپ نفرستادم مگر آنکه خبر انتشارش
را درهمین جا و یا در فیسبوک و تلگرام اعلام کرده باشم.
بنابراین:
اگر می توانید جیب تان را با کار شریف و
دستمزدی شریف تر پر کنید!
برای دیده شدن ترور شخصیت نکنید.
از دوستانی که سهوا و نه از روی غرض اثری
را از بنده در روزنامه ای چاپ کردند و بابت عدم هماهنگی عذرخواهی کردند سپاسگزارم.
یکشنبه، دی ۲۲، ۱۳۹۸
یکشنبه، دی ۰۱، ۱۳۹۸
به خطوط کف دست هایمان راه یافته اند
از خط کناری به کوتاهی عمرمان
و از خط وسط به بی چیزی
ما جدا دست مان خالی ست
و قرار نیست در این هوای به شدت فریبنده
و سمت گریه های شدید
به جایی دیگر برویم.
#آذر کیانی
کتاب" پلاژ مردگان شاد " نشر اشاره84
کتاب گزیده اشعار" جهان به قدرِ همین قدم ها" انتشارات فصل پنجم98
چهارشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۹۸
شطرنج
بردی در کار نیست
باخت هم به هم چنین
بعد از بازی
روبروی هم می نشینیم
چای و قهوه می نوشیم
اوضاع سیاسی را ورق می زنیم
و به یک نتیجه می رسیم
مهره ها در نهایت
روی یک صفحه اند
بروند دوباره بر می گردند
کنار ما روی میز
مهره های سیاه و سفید
روبروی هم
به همین منوال
آذر کیانی
کتاب" بی خیال" انتشارات فصل پنجم97
کتاب گزیده اشعار" جهان به قدرِ همین قدم ها" انتشارات فصل پنجم 98
پنجشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۹۸
شنبه، آبان ۱۸، ۱۳۹۸
چهارشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۹۸
شنبه، مهر ۲۰، ۱۳۹۸
حسادت
می ترسی از خودت
می روی، بی شاخ و دم
حمله میکنی
و درهرحمله
شانه به شانه ی سایه ات، هیولایی
جهت ها را اشتباه می رود ،می روی.
تنها دو جهت ،از چهار جهات اصلی را می شناسی.
و نتیجه هم یکی ست.
یکی حمله بخودت می بری
دوم به دیگری
که آینه ات را میگرداند. خودت.
این جهات روی خط مستقیم نگاهت
به بن بست می رسد.
مستقیم حمله می برد.
و چاقو میخورد . می خوری.
زنی با موهای قهوه یی
مانتوی سفید
نقش کوچه یی باریک
بی شاخ و دم
پیچیده درسایه ی مواجش،
و نقشه ی سرخ افکارش .
#آذرکیانی
جمعه، مهر ۱۹، ۱۳۹۸
پنجشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۹۸
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
سعدی
نوشتن از مرگ همیشه برایم دشوار بوده و
هست . بخصوص از مرگ عزیزانی که به دلیل حضور تاثیرگذارشان ، نوعی کاستی و فقدان عمیقی
را در زندگی ام احساس می کنم .
حالا بادهای پائیزی شروع شده و پائیز غم
انگیزی را پیش رو دارم. عزیزانی که مثل برگ های درختان سایه یی بر سر ما بودند و حالا
نیستند.
دایی عزیزم شاعر " مرید خان شهبازی
" از شاعران معاصر اصفهان 16 سال پیش بدرود حیات گفت و با مرگش ، فقدان شعوری
را به ما گوشزد کرد که هنوز نتوانستیم جای خالی آن را در " ایل بختیاری
" جبران کنیم.
دایی عزیزم خیلی درس ها در سکوت به من آموخت
. وقار ، متانت و صبوری او زبانزد بود. چهره یی کاریزماتیک که در حضورش مجذوب لطافت
نگاهش بودم . خیلی کم حرف می زد اما همان کلام کوتاهش بار معنایی زیادی داشت .
خاطره یی دارم:
یک روزکه "خانم پریسا" آواز می
خواند ، از ایشان پرسیدم که نظرش راجع به صدای خواننده "خانم پریسا " چیست
؟ گفت : صدایش را خیلی دوست دارم چرا که ناخودآگاه یک نوع عروج معنوی حس می کنم که
حاصل از انرژی تحریرهای بلند و کوتاه صدای این خواننده است که نشانه ی آگاهی و توان
ایشان در خوانندگی ست . و هنرمند وقتی موفق است که بی توقع بر کار خودش متمرکز باشد
نه برشهرت.
این حرف تاثیری داشت که هنوز با من است
. روحش شاد و یادش گرامی.
و اما در آخرین هفته ی تابستان 98 یار و
یاور وهمراه همیشگی دایی ام به سوی او شتافت . روحش شاد.
زن دایی برایم مثل مادر بود. زنی بسیار
زیبا ، مهربان و صمیمی . از وجودش گرم بودم حتی وقتی که بدلیل دوری ها از حضورش محروم
بودم.
اندوه و غمم بی اندازه است. نمیدانم چرا
حتی نمی خواهم که باور کنم که نیست. تنها واقعیتی که تعمدا از پذیرفتن آن سر باز می
زنم. شاید یکی از دلایل نوشتن ام برای دایی و زن دایی همین است که بگویم فقدان حضورشان
هرگزنمی تواند یاد و خاطره آنها را از دلم پاک کند. امیدوارم که فرزندان برومندشان،
عزیزان " منیژه . شهرام . شهناز. رضا " با صبوری بار این اندوه جانکاه را
تحمل کنند . برایشان آرزوی موفقیت روزافزون دارم.
شعر: شاعر" #مریدخان شهبازی"
غزل
شمع رخت سوزد تنم ، لیکن مرا پروا نشد
دیگر نگویی با کسی ، یارم کم از پروانه
شد
عشق تو شد مهمان ما گفتا که صاحب خانه ام
ویران نماید خانه را مهمان که صاحب خانه
شد
آن شانه ی ناچیز را دیدم به زلفت آشنا
این دست ما شکسته به ، کمتر چرا از شانه
شد
من شرح درد خویش را گویم ولی همدرد کو
داند کسی درد مرا کو در غم جانانه شد
رفتی دلم آواره شد ای لانه ی آوارگان
رفتی کجا ای آشیان مرغ دلم بی لانه شد
هرجا روم با هرزبان گویند از ما داستان
گویا که شرح عشق ما در انجمن افسانه شد
" شهبازی " از هجران تو سرگشته
ی دشت جنون
گردیده و داند کنون مجنون چرا دیوانه شد.
1334شمسی
" تذکره شاعران معاصراصفهان
" تالیف "سید مصلح الدین مهدوی"
ص 286
یکشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۹۸
دوشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۹۸
پائ ی ز
پائ ی ز که می آید
مثل هر موجودی
روی زمین نمی پاید ، نمی ماند
پائ ی ز که
سرمای ملس در سکوت ، تجربه ی سبز زرد ، نارنجی
را می مکد و بعد
کز می کند ، گوشه می گیرد
و خیره می ماند به بندهای باد
خش خش
پائ ی ز که
سومین فصل سال
سومین روزش روز رفتن مادر است
و یا شاید بازگشت اش ، کسی چه می داند
کز می کنم گوشه می گیرم
و خیره می مانم
به ب ر گ ه ا ی ی که به باد داده ام
سبز ، زرد، نارنجی
پائ ی ز که می آید
دری باز می شود به وسعت صبر
گوش می کنم به ندای وعده یی
که می دانم با معجزه پرمی شود
و خیره می مانم به نور نارنجی
و آینده و ریه های بزرگ پنجره هایش
که پر از نفس های توست.
سبز نپائید
نارنجی و زرد هم نمی پایند
برهمین نردبان خلاصه می کنم
تا در خواب بنفشه پرواز کنم
آذرکیانی#
کتاب " روی آینه ام خم اش " نشر آیدا - بوخوم آلمان96
چهارشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۸
دوشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۹۸
پنجشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۸
شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۸
اشتراک در:
پستها (Atom)