از مجموعه ی آماده چاپ
---------------------------
شب بارانی
باران ،پشت پنجره سرریز
سرازیرم به مخفی ترین دهلیز ...
تودرتو میروم به غارهای پنهانی
به قندیل ها
وچکه چکه برگ های خیس
به کوچه ی شب زده
که بدرقه ام میکند
روی صلیب مهتابی رنگ
از نور چراغ برق
اندام شب واره ام مصلوب
عیسای ظلماتم
محیط درد را ترک میکنم
هیچ اثری از معجزه ی نیای ام
موسی را تداعی نمی کنم
می روم
آهس س س ته
قدم به قدم.
---------------------------
شب بارانی
باران ،پشت پنجره سرریز
سرازیرم به مخفی ترین دهلیز ...
تودرتو میروم به غارهای پنهانی
به قندیل ها
وچکه چکه برگ های خیس
به کوچه ی شب زده
که بدرقه ام میکند
روی صلیب مهتابی رنگ
از نور چراغ برق
اندام شب واره ام مصلوب
عیسای ظلماتم
محیط درد را ترک میکنم
هیچ اثری از معجزه ی نیای ام
موسی را تداعی نمی کنم
می روم
آهس س س ته
قدم به قدم.
چشمم
روبه آینه یی ست که نورش
از این شانه به آن شانه
طرح اندام شب زده ام را پاک میکند
روی شب یک قطره ام
و شبنمی که راه را منعکس میکند
و تورا
خرداد۹۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر