شیرکو بیه کس
ترجمه:سید علی صالحی
در زیر زمین خفه کننده این روح پاره پاره ام
ساعات غربتم واگنهای به هم پیوسته اند
می روند و می آیند،می آیند و می روند
هر روز در ایستگاه انتظار در ایستگاه بدرود
درهایشان از پی هم باز و بسته می شوند
یک غمم پیاده می شود
صد غمم سوار
چه تونل بی انتهایی است غربت !
به کجایم می برد؟
دیگر چراغ چشمانم به سو سو افتاده است
با این حال او می بردم.... می بردم....می بردم
۱ نظر:
روحش شاد و یادش گرامی
آذر کیانی
ارسال یک نظر