دوشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۹






یونس در کالیفرنیا


به کی به کیه زود اگر برسیم
در همین سفیدی
سر از نرفتنی هرگز به آمریکا
ایالت کالیفرنیا
نمی رویم تا برویم و بدویم تا ته...
که می دوند آنجا بی آن که مسابقه ایی
می دوند؟
فرض را دو دستی بگیریم سفت که قرارمان در همین سفیدی
برسیم نرسیدیم فرقی نمی کند
بدویم؟

رسیدیم به کالیفرنیا یا....کی به کیه
نوک انگشت نشانه ام حالا نصف ارز کل ارض
چه می بینم؟
همگی کچل هسیتم، موهایمان به سیخ کشیده نکشیده رفت به نیش
نیش تعجبی که هیولاهای....
چه می بینید؟

صدا به صدا البته سریعتر از....... نمی شنوم
نور با آدم دم نمی زند
می زند؟
* نگفتمت نرو آنجا که آشنات منم
همین حالا ماهی آسانسور دار می بردم از میان فلس های شیشه ایی
! جناب مولانا
شناور همین خیابان می بردم به هوای یونس
*نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
آرام پلک میزند عجیب نیست چشم هایم
زیباست لطف خدا
به مردم بی دریا
و نقش فکر همین ماهی کالی فر نیا یا....


از کتاب من به قرینه ی لفظی........مهر ماه80

از اشعار حضرت مولانا **

۴ نظر:

شروه گفت...

برای خوانش دعوتی

ناشناس گفت...

شعر بسیار سنگینی ست کارکرد زبان خیلی خوب به واسطه یی برای بیان این موضوع سنگین تبدیل شده است. این شعر مثل آینه یی کوچک است که آهنگ بیگانه را آشنا و نغمه یی سرگردان را به سامان کرده است و دقیقا با وضعیت آدمهایی که تازه به خارج از کشور میروند همخوانی دارد . درود برشما درود شاعر

سعادت

كامبيز حسين پور گفت...

سلام مهربان
خسته نباشيد
يك شعر دعوتيد

افشین گفت...

سلام
زیبا بود