شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۷



فلسفه ي گرد



اين خانه خالي ست
خالي چشم هاي اين خانه
.به هيچكس نگاه مي كند

: هيچكس يعني

كارت كوچك آويخته ي درگاه
:كه روي آن نوشته شده است
For Sale

زمين كنار خودش را دور مي زند
فلسفه گرد مي شود
. ساكنين ترك مي كنند

. خانه ها خالي

ديگر هيچكس در خانه ي خودش نيست
خانه شكل تجريدي صفر بزرگي ست
به نام زمين
زمين جاي خودش نيست
به هيچ كهكشان نگاه مي كند.

:هيچ كهكشان يعني
Earth,For Sale




از کتاب پلاژ مردگان شاد

۷ نظر:

ناشناس گفت...

salam azar jan...hamchenan khandani!

ناشناس گفت...

سلام آذر عزیز...
به روزم با شعر «راه» و منتظر حضور شما...
خداحافظ

ناشناس گفت...

آذرم...لینکت که مدتهاست در من است اما بیش از پیش میخوانمت که هر روز خواندنی تری.

ناشناس گفت...

""""""""""""""""" کشته می شوی در شهر قیر و برف """"""""""""""""""
سلام به آذر عزیز
با سپیدی سیاه ، برای آنها که روزی قلم به دست داشتند و اکنون خاک به انگشهایشان بوسه می زند ، بعد از 10 ماه سکوت و بغض محض ، در انتظار نگاهتان هستم

با سپاس فراوان
حضورتان سبز

ناشناس گفت...

سلام خاله مهربونم. اولین بار هم که این فلسفه گرد رو خوندم دلم خواست به جای عبارت مهجور (!) اجنبی ها از عبارت برای فروش یا می فروشمش یا فروخته می شود خودمون استفاده بشه البته هیچ کدوم از عباراتی که من گفتم به قشنگی همینی که شما استفاده کردی نمیشینه تو کار اما کاش یه عبارتی چیزی...
بی خیال خاله جون خودت چطوری؟ اومدم تو تریای خالم کمی گرم بشم

ناشناس گفت...

چه خوب که نم نم ..در پلاژ / هوایی می خورم

......

بیا عزیز

.......

ماه /

عبارتی ست

که نامت را

لو نمی دهد

ناشناس گفت...

سلام آذر عزیز
به روزم با شعر «چه جوري » و منتظر حضور شما...
خداحافظ