کپی میزند چند رویا را که کاملا جدا از هم به کاری مشغولاند .
معمولا از روی خودش چند کپی بر میدارد. رویای سایه آبیِ چشمهایم پشت چشم ، آسمان که بواسطهی مژههای برگشته و ریملیام
از پرنده خالیست. رویای سنگرهای پشت خاکریز خط مقدم چریکهام، نیم خیز، خوشههای گندم را از روی ماه میچینم روی گونههای سفت و سفیدم، متبسم شب ،از برق دندان و نگاهم طلوع خورشید فردا را
بانگ میزند. رویای نیلوفرم. میایستم. نفس عمیق میکشم. هستی ،خبرنامهای تا شده از ریههایم پایین میرود و در هردم و بازدم از زایش کرمهای بدبو جلوگیری میکند. شب ،موهای بلندم در دستهای باد خاکستر از روی ستارهها میروبد، به شهر هوای تازه میبخشد، و پاک میکند تکه تکه جِرم هایی که
فاصلهاند
موهایم از خاکستری به سفیدی بزند وقتی، سپیدهی صبح از عمق خوابم سر میزند. از روی خودش کپیهای خودش را دست به دست میچرخاند