جمعه، اسفند ۱۷، ۱۴۰۳







روز جهانی زن مبارک

زن، حق

از پیچ کوچه سرک کشید زن

نقش آجر و بال روسری و ترس

سایه‌ای بود لرزان

که تا ظلمتکده می‌رفت

حق، زن بود و

صدای آب و 

همهمه‌ی کاج و

رعد ابر

که در بنگ بنگ تفنگ گم شد

ایست!

حق به ظلمتکده‌ می‌رفت

و بال روسری سبزش

خیابان را نقاشی می‌کرد.

#آذر_کیانی

کتاب

#روی_آینه‌ام_خم‌اش_96

#نشر_آیدا_بوخوم_آلمان

چاپ اینترنتی:

سایت دوزبانه اثر_۲۰۱۱

asar.name

Photo:#Alexander_khokhlov


 روز جهانی زن مبارک









 فرود آمد شلاق

«نقاب شهامت بر چهره‌ی ترس»

و بر شقایق پرپر شده‌ی گُرده‌ی تو

دو سه عطسه‌ی خون زد

زد 

یک، دو، سه..‌.

ضربه‌ی هشتاد 

پشت چشم بند

دست می‌سایی تو

اذا شمس‌الکُوِرَت

نیست

اذا اذا اذا

ما به ازا

زد فواره

دو سه عطسه‌ی دیگر

بأی ذنب...

به کدامین گناه....

#آذر_کیانی

بخشی از شعر«های»

#روی_آینه‌ام_خم_اش_96

#نشر_آیدا_بوخوم_آلمان

چاپ اینترنتی ۲۰۱۱

سایت دوزبانه اثر. asar.name

T.me/azarkiani

#مهدی_یراحی


شنبه، اسفند ۰۴، ۱۴۰۳


 



 دیدیس اَیَر. 

بَنگِس بکن

حرف واس بزن

کُر بِس بِگو

دُر مو چِمه؟

مَر مو اِرُم؟

یو ایکَشه اُسارِمه

ای دُهدَرِ بهتر زِ ماه

مِینا بِنَوشِ تی سیاه

ای مظهر نور الاه

ای شوخ و شنگ بی‌وفا

عاشق کُشی بد رَسمیه

حیفه زِ تو مَهنه به جا

-------------------------------------

اگردیدیش، صداش کن، باهاش حرف بزن، پسر بهش بگو، دختر مگه من چه تقصیری دارم، مگر خودم با اراده خودم میرم ؟اون افسار منو می‌کشه ، ای دختر زیباتر از ماه، روسری بنفش و چشم سیاه ، ای نماد نور خدا ، ای شوخ و شنگ بی‌وفا، کشتن عاشق رسم بدی هستش و حیف است که از تو این رسم بجا بماند.....

بخشی از شعر شاعر بنام بختیاری

#داراب_افسر_بختیاری 

#روز_جهانی_زبان_مادری

گرامی باد


پنجشنبه، دی ۲۰، ۱۴۰۳


 


 artist
jowoon pak

سه‌شنبه، دی ۱۸، ۱۴۰۳


 یاد عزیزشان گرامی باد 
شعر
مولوی


 ونسان ونگوگ


 سال نو میلادی 2025 مبارک
با آرزوی بهترین ها


 کریسمس مبارک


 بخشی از شعر بلند
غوغا را دل دارم
آذر کیانی
انتشارات فصل پنجم1400


 تنها صداست که می ماند
سالگرد تولد فروغ فرخزاد 
یادش گرامی باد


 یلدا مبارک
1403

یکشنبه، آذر ۱۸، ۱۴۰۳


 مارک شاگال

یکشنبه، آذر ۱۱، ۱۴۰۳

 

 یاد جانباختگان راه آزادی بیان را گرامی میداریم
محمد مختاری
محمدجعفر پوینده

یادشان گرامی و راهشان پرهرو باد





شنبه، آبان ۱۲، ۱۴۰۳

 


غروب آسفالت


مگر چه می خواستند؟

سنگ از روی شکم برداشتند

و در صبحی ناشناخته

کیف و کتاب و گاری دستی و دستکش‌های پاکبانی را

به امید دیدنِ

تکان دستی ، دست‌هایی مهربان

در قامت خیابان

وارد آبان شدند.

باور کنید کوله پشتی انفجاری را

در دل هیچ مادری جاسازی نکردند.

فقط در یک روز از روزهای گرسنه

سنگِ روی شکم شان

شهاب آسمانی شد

و فرود آمد

و برداشت

از دامنِ آرزو

انتظارشان را

و از چشم‌های تهیِ آبان

خواسته‌هایشان.

غروب سرخ چکمه‌ای بی پا

دستکش پاکبانی پیر

کیف و کتاب و یاقوت سرخِ چشم‌های خشم

به مهمانی آسفالت آمد

و پائیز بر سرخِ خوابیده رنگ باخت.

آذر کیانی

پائیز_98

سایت اخبار_روز

https://www.akhbar-rooz.com/غروب-آسفالت-آذر-کیانی/