دوشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۹۷
"تقدیم به جان های عاشق ، ساده و شجاع مردمان" ایل بختیاری
---------------------------------------------------
قبیله ی من
..............
میخواهی بدانی از کدام قبیله ام؟
نزدیک تربه گلوی زمین
که رودها از شیب ، جاری وبرسنگ کلمه می شوند
گویش مردمی را می شنوی
که هرهجای حرف شان قطره ی باران است
تازه ترازنم بنفش بر برگهای گوَن
و مطمئن تر از صعود پازن ها تا قله ی زاگرس
نزدیک ترین تَرنمی که قلب با ضربانش آشناست
میخواهی بدانی؟
به سرزمین من بیا
صبح علی الطلوع
که سرخی بیداری
از حاشیه روسری َشدِه ی آسمان
نمایان می شود
در تاریک و روشنا
زنی را میبینی
که با تو
تا طلوع پونه و بابونه
قدم خواهد زد
و تا
از مدار آگاهی قیبله دور نشوی
از عطربادام و کلخنگ و بن و بلوط
حرف خواهد زد
باتو،
با تو...
تااااااا
تا رویای والا و زیبای زنانی
که همواره یاد بزرگان
که نام بر آسمان
و سینه به حافظه خاک سپرده اند را
برگهواره کودکانشان
زمزمه می کنند،
تا شجاعت همیشه ی قبیله
دچار فراموشی نشود.
میخواهی بدانی؟
آذرکیانی
-----------------------------
از کتاب " بی خیال " انتشارات " فصل پنجم " -97
یکشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۹۷
شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۹۷
دوشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۹۷
سهشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۹۷
چهارشنبه، دی ۲۶، ۱۳۹۷
سهشنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۷
دوشنبه، دی ۱۷، ۱۳۹۷
جمعه، دی ۱۴، ۱۳۹۷
سهشنبه، دی ۱۱، ۱۳۹۷
تسلیم
----------
مرا به شبی ببر
که تصمیم ، تسلیم بود
از آن شب تا حالا
هزار سال گذشته است ، شاید هم بیشتر
و باد که از خانه ی من می گذرد
با تسلیم می گوید،
با زبان عشق.
در آینه ی عقیق نشان
همچنان شکل کودکی هستم
که سنش به عمر جوانه یی در بهار نزدیک است
بر شاخه یی سنگین.
تسلیم را به شبی ببر
که ....
آذرکیانی
از کتاب " بی خیال " انتشارات " فصل پنجم "97
نقاش : ونگوگ
پنجشنبه، دی ۰۶، ۱۳۹۷
دوشنبه، دی ۰۳، ۱۳۹۷
پنجشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۹۷
یکشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۹۷
یک نفر
-------
حالا که با یک ضربدر
" علامت تمام "
به سکوتم کشیده ایی
باید نقب بزنم
به رویاهایم
به آبشاری در کوهستانی دور
که زلالی آب اش
و درختان سبزش
مامن من است.
باید بنشینم
و آرام آرام
به صدایی گوش بدهم
که در میان این کوه ها
منعکس می شود
و می گوید
دوستت دارم
دوستت دارم
یک نفریم.
آذر کیانی
از کتاب " بی خیال " انتشارات فصل پنجم 97
azarkiani@ تلگرام
azarkiani@ تلگرام
اشتراک در:
پستها (Atom)