جمعه، مرداد ۱۱، ۱۳۹۸

من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو می روی به سلامت ، سلام من برسانی

سعدی

دوشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۹۸


 !تبریک تولدم با این هدیه زیبا. ممنون عزیزانم

شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۸

دوشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۹۸



از دوست گرامی شاعر و منتقد ، جناب " یداله شهرجویی " و دوستان خوبم در انجمن ادبی " اردیبهشت " شهرستان میناب سپاسگزارم



شنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۸


زمان ، آدم ها را دگرگون می کند اما تصویری را که از آنها داریم ثابت نگاه می دارد.
هیچ چیزی دردناک تر از این تضاد میان دگرگونی آدم ها و ثبات خاطره نیست.



مارسل پروست

جمعه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۸

جمعه، خرداد ۱۰، ۱۳۹۸

دنیا

غم انرژی ناپایداریست

که سبزمرده ، زرد پلاسیده

 دیگر رنگهای اوست و یا دیگر شکل ها.

و برای خودش دلایل قطعی دارد

تبدیل و از این حرفهاست ، حرفهای غم.

و وقتی دنیا

روی پاهای کوچکش می ایستد

بایستد دقیقا  نه برای رویارویی با غم

که برای پذیرش تمام و کمال آن است.

خاصیت دنیا این است.

و با همین قبول و رد کردن هاست

که شکل  عوض  میکند.

تاااااااا 
پشت همین پنجره حکایتی .....


من ازروی همین چکه چکه لحظه هایی که می چکد

که از چشمم و بر گونه ام

دنیا را می بینم ،

ببینم، دلم می گیرد.


وقتی برگ همین شمعدانی

شمع دانی که

قدم اش را آهسته میکند ،

تا پشت همین پنجره

 که راهی نیست،

رقص نور و بو و لحظه ای که می چکد

 قدم به قدم

تاااااا پشت همین پنجره

از درازی دنیا

حکایتی دارد طولانی

و وقتی بیفتد از قامت

 از شاخه از نور،

 حکایت، تمام است.

بایستم رو به همین نور

که می ِکشد مرا بخود

که می برد به سطح سرخ برگ ها

دلم که بگیرد ، نه از بیفتد ، از شاخه را

بگیرد از خودش که گرفته ست ، گرفته ام.

از هوا

که لبریز از غم است.

 ناچارا غم با خودش  تصادف میکند

نمی میرد ،بزرگ میشود

 بزرگ یا کوچک هم

فرقی نمی کند

غم ، غم است.

ظرف اش حالا دقیقا اندازه من است.

گفتم:

همین شمعدانی

دانی  تااااااااااا

پشت همین پنجره حکایتی ست طولانی

  باهمه ی زیبائی هایش




آذر کیانی

از کتاب " بی خیال " انتشارات " فصل پنجم " -  97



چهارشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۸



دخترنازنینم " افروز " جان تولدت مبارک



سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۸




هوای شعر
-------------------



گلویم صحرای کلمات

گلویم سر درگم

سمت خالیِ شعر شب است.


مفهوم یکنواخت نگاهم را،

اگر رمز آبی بگیرد،

و به تعبیر متفاوتی

ازهمین اشیاء برسد،

یقینا

کلمات قدم زنان

دوش بدوش ماه

عبور را از شب می گیرند

و تا شعر،

همین کاغذ بی تاب را

قدم خواهند زد.


درصحرای گلویم غلغله ایست.




آذرکیانی

از کتاب " بی خیال " انتشارات " فصل پنجم " - 97




  




جمعه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۸


لطفا روی لینک زیر کلیک کنید




چهارشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۹۸

روز جهانی کارگر مبارک




چهارشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۸

در سی و دومین نمایشگاه کتاب تهران ( 4 الی 14 اردیبهشت) 

کتاب شعر " بی خیال " انتشارات " فصل پنجم " - 97

مصلی - شبستان - سالن 31 - انتشارات فصل پنجم


یکشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۸

ایام


روزها لباس و کفش می پوشند
عطر و اودکلن می زنند
و می روند


روزها عینک می زنند
عصا به  دست می گیرند
و می روند


روزها می روند
در خانه یی سرد
و سالیان دراز
در سکوت 
خاکستری می شوند

...

شب

--------
از کتاب "بی خیال " انتشارات " فصل پنجم " 97




جمعه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۸

خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟


نیما یوشیج














دوشنبه، فروردین ۱۲، ۱۳۹۸


سیزده نوروز مبارک
---------------
هر زبان سبزه ی او ترجمان دیگری است
از خمیر خاکیان ، یکسر خبردارد بهار



صائب تبریزی


سه‌شنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۹۷

سال نو مبارک . نوروزتان سرشار از نور و روشنی باد




دوشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۹۷

"شعر " بهاردل " با صدای شاعر " آذر کیانی 

لطفا روی لینک زیر کلیک کنید


سه‌شنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۷




به فردی جسور می گوییم که حرکت جسورانه ی او ریشه در ایمانش دارد و اتفاقا جسارت ورزی اش همانا جذب نیروی بیشتری برای تقویت ایمان اوست.
بین انسان جسور و کسی که وقیح و دریده است، فرق بگذاریم ؛ صرفا به احترام ایمان انسان های شجاعی که راه را به بیراهه ترجیح داده اند ، دوست فرهیخته!


azarkiani@

پنجشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۹۷

هشت مارس روز جهانی زن مبارک

--------------------------------------
زن

.........
کپی  می زند
چند رویا  را
که کاملا جدا از هم
به کاری مشغول اند .
معمولا از روی خودش چند کپی بر میدارد.

رویای سایه آبیِ چشمهایم  
پشت  چشم ، آسمان 
که بواسطه ی مژه های برگشته و ریملی ام
از پرنده خالیست.

رویای سنگرهای پشت خاکریز
خط مقدم
چریکه ام.
نیم خیز،
خوشه های گندم را
از روی ماه می چینم.
روی گونه های سفت و سفیدم، متبسم
شب ؛از برق دندان و نگاهم
طلوع خورشید فردا را
بانگ میزند.

 رویای نیلوفرم.
 می ایستم.
نفس عمیق می کشم.
هستی ،خبرنامه یی تا شده
از ریه هایم
پایین می رود
و در هردم و بازدم
 از زایش کرم های بد بو
جلوگیری می کند.
شب ،موهای بلندم
در دستهای باد
خاکستر از روی ستاره ها
می روبد،
به شهر،هوای تازه می بخشد،
و پاک میکند تکه تکه
جِرم هایی که
 فاصله اند.

 موهایم از خاکستری
به سفیدی بزند وقتی،
سپیده ی صبح
از عمق خوابم  سر میزند.

از روی خودش
کپی های خودش را
دست به دست می چرخاند
زن و همچنان زن.


     
آذر کیانی
از کتاب " بی خیال " انتشارات فصل پنجم -97


سه‌شنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۹۷

تکرار
--------
مثل همین تاریکی که می دود
تا به صبح برسد
می رسم؟ 
روی ماه ، آخرین نشانی ام.

روی خشک وسرد برگ ها
آهم ، غبارم ، ایستاده است.
روی ماه ، تکرارم ، روی شب
شال سیاهم و این دست های پریده رنگ
شاید روح ام را گرم می کنند.
خستگی هایم جایش را به انتظار داده است.

تفاوتی نمی بینم
میان دهان باز کفش هایم
و آن ستاره ی صبح
که انتظار را به سالیان ، چفت کرده 
و در انتهای این شب ایستاده است.
نا معلوم ام
روی زمینم؟ 
آسمانم؟ 

عجیب ترین صدا در این شب
همانی ست که نمی شناسم اش
آخرین نشانی ام.


آذر کیانی
از کتاب " روی آینه ام خم اش " نشر آیدا - بوخوم آلمان96

نقاش : پل کله