پنجشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۹۳


 گریز از:
کلی گویی های رومانتیک
                              
امید شمس – مجله گیله وا


مجموعه شعر چرا کفش هایت جفت نمی شود شعر من؟ از خانم آذر کیانی، بازتاب بسیاری از دستاوردهای طیف خاصی از شعر دهه ی هفتاد است. این مجموعه به طور جدی سعی در نزدیک کردن شعر به زندگی دارد، اما شاعر به دنبال لحظه های شاعرانه درزندگی نیست بلکه تمام لحظه های زندگی را در نگاهی شاعرانه بازآفرینی می کند. از سوی دیگر همچنان که زندگی قسمتی از شعر است، شعر نیز گوشه ای از این زندگی ست و تاثیر این دو بر یکدیگر به گونه ای است که ماهیت هیچ یک قربانی این تاثیرپذیری نیست. برای شاعر نه زندگی تنها به لحظه های شاعرانه خلاصه می شود و نه صرفا بازتاب سینمایی زندگی در شعرش دیده می شود.
این شعر از بطن زندگی بیرون می آید اما نگاه شاعر آن را از سلامت آزارنده ی واقعیت تهی می کند و به این ترتیب هر واژه ای در خود پهنه های تاریکی از تاویل خواهد ساخت:
" نه بام خانه ی من فرودگاه است/ نه گاری او بال دارد/ با همین پیف پاف هم می توان کار را تمام کرد/ شاخه ای که از پنجره ی اتاق مرا شاهد بود/ دیشب به خواب تیر می رفت..."

استفاده از ظرفیت های زندگی روزمره، شعر را از خلاء لاهوتی سوبژکتیویته و از کلی گویی های رومانتیک نجات می دهد؛ از سوی دیگر عادت زدایی از عناصر زندگی و جزء نگر در آن، به اثر هنری عمق و ماهیت انضمامی می دهد. در این مجموعه تمام عناصر شعر در خدمت رسیدن به چنین فضایی می باشند.
1-     زبان: زبان ساده و روان این اشعار نقش مهمی در مانوس کردن فضای شعر دارد چراکه دامنه ی وسیع واژگان محاوره به خوبی می تواند بیانگر عناصر زندگی باشد اگرچه فاصله گرفتن از فاخرانگی زبان امکانات وسیعی به شاعر داده است اما حفظ سلامت نحوی و ساختگی زبان، او را از افق های تازه تری محروم می کند چراکه زبان محاوره صرفا ماهیتی توصیفی دارد و از این رو علیرغم طیف وسیع واژگانی، فضایی محدود دارد. اما از سوی دیگر این زبان ساده در پس روساخت ساده خود قابلیت خلق فضاهای نو و پیچیده ای دارد، همچنانکه الیوت در «سرزمین هرز» چنین کرده است. اینجاست که ذهن پیچیده ی شاعر در پس زبانی ساده می تواند جهانی پیچیده را ترسیم کند. هنگامی که شاعر هجوم ابژه ها را به ذهن خود بدون عبور آن از یک ذهن تفکیک کننده ی خردگرا به مخاطب انتقال می دهد و با نظم، زندگی روزمره را در فضای اسکیزوفرنیک ذهن خود واسازی می کند، در پس همین سادگی بی نظم، فضایی وهم آلود ساخته می شود:
" به خدا راه شیری خیلی دور است/ و مخیله ی من تنها اتوبان دویده است/ هپروت یک روزی باغ بود/ و خواب دیروز خودکشی کرده است..."

2-     همذات پنداری با ابژه ها: یکی از مهم ترین مشخصه های هنر مدرن پرهیز از بیان مستقیم احساسات و عواطف هنرمند است. هنرمند مدرن با فاصله گرفتن از تک گویی های توصیفی و کلی گویی های رومانتیک در انتقال حس خود از اشیاء و ابژه های ملموس بهره می گیرد. هنرمند با همذات پنداری با اشیاء، حس و خصوصیات خود را به آن ها انتقال می دهد و به این ترتیب درونیات خود را با استفاده از ابژه ها نشان می دهد. شاعر این مجموعه با استفاده از این شیوه در پرداخت حالت درونی خود به اشیاء و ابژه ها، ماهیتی انسانی می بخشد و به این طریق من تک گوی سنتی با شکستن در اشیاء متکثر می شود، ضمن اینکه به اشیاء این اجازه را می دهد که با چهره ای نمایان شوند که هویت تازه و ماهیت نویی به آن ها می دهد و آن ها را از معنای یکه ی سابق خود تهی می کند و وارد عرصه ی معنایی و تاویلی تازه ای می نماید:
" وقتی سباه فقط عینک باشد/ بیچاره پروانه ها/ ستاره های دور میدان سرما"
و یا :
" وقتی فرودگاه را در جیبت گذاشتی/ کودکی هواپیما در دریا غرق شد/ برای هیچ کس که بر هیچ زمینی ایستاده بود/ تاکسی ها توقف می کردند..."
استفاده از اشیاء برای انتقال حس، یکی از مشهورترین خصوصیات این مجموعه است. شاعر با نگاه تیزبین خود توانسته به خوبی از ظرفیت های اشیاء برای ایجاد فضای حسی استفاده کند.
3-     نکته ای که شعر خانم کیانی را با شعر شاعرانی چون فلاح، چایچی و موسوی هم سو می کند نگاه آن ها به زندگی و بازتاب آن در شعر است اما آنچه او را در این میان برجسته و متمایز می کند بازآفرینی شاعرانه ی زندگی است که در برخورد با آن به هیچ وجه گزارشگر واقعیت یا تحلیل کننده و نتیجه گیرنده ی آن نیست، بلکه در این رویارویی شعر واقعیتی تازه را از بطن زندگی می پروراند. واقعیتی که در ذهن شاعر عینیت خود را باز می یابد و باید اضافه کنم اگرچه اجرای حسی توسط زبان پدید نمی آید، اما با ارتباط تنگاتنگ با اشیاء و ابژه های مانوس زندگی سعی در محقق کردن آن در فضای شعر دارد.
4-     گاها در بعضی از شعرهای این مجموعه کاربرد اشیاء و ابژه ها جای خود را به نمادهایی کهنه داده است. استفاده از بعضی مفاهیم و واژه ها بدون رها کردنشان از بار تاریخی مفاهیم نمادینی که پذیرفته اند بیان حسی شاعر را دچار کلیشه های آزاردهنده خواهد کرد و از آنجا که این واژه ها بدون غریب گردانی و تنها به دلیل ارتباط نزدیکشان با زندگی استعمال شوند شعر را دچار بارهای افزوده و ناخواسته ی معنایی و ایجاد فضای تاویلی تحمیلی می کنند. عباراتی چون:
" کوچه های دلواپسی، رد بوی لیمو و بهار نارنج و..." یا سطرهایی چون: " بهار را با خواب شکوفه ها/ بهار را بی تو برگشتم،" به سطرهای درخشانی چون: " دندان مصنوعی همین اشیاء هم بیرون پریده است" و یا: "دوده پر از فاصله را به دستمال آبی قسم می دهم" صدمه می زند.

دوشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۹۳

سرت را به آرامی در فنجان قهوه می اندازی
کج و کوله ی چشم های قهوه ای ات،
معوج گونه هایت،
دوباره
خنده را از گوشه ی لب هایت آغاز می کند.
به کندی سرعت
دست هایت را به دوسو باز می کنی
قارچ راز سینه ات را می بینی
بررسی می کنی
هنوز سمی نشده
می بخشی.

 

از کتاب"پلاژ مردگان شاد" نشر اشاره 84

یکشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۹۳

از موسی به نیروانا
از بودا به خضر
تو به گوش باش اما
.
.
حالا از خوابی که بیداریم
 
از کتاب"من به قرینه ی لفظی..." نشر ثالث 81


یکشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۹۳

شنبه، آبان ۰۳، ۱۳۹۳


زنده یاد احمد شاملو
------------------------
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
وهر انسان
برای هر انسان
برادری ست .
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ایست
وقلب
برای زندگی بس است  .
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
 
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی .
روزی که آهنگ هر حرف ، زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست وجوی قافیه
نبرم .
روزی که هر لب ترانه ایست
تا کمترین سرود ، بوسه باشد
روزی که تو بیایی ، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود .
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم ...
ومن آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر
نباشم

چهارشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۹۳

تردید
.........
بپیچم در برد یمانی
شعبده فرم دهد به شکل تنم
درتکه تکه های آینه، آتش هایم
شعله بکشد بر استخوان های سپید
بریزد در دریای مه آلود
اشیاء یک به یک
زمزمه ی مردد را در حافظه ام تکرار کند


درسته؟

دو دو بزند چشمم
پشت پرده گنجشکی
یقین را نوک بزند
بزند یعنی هست
به شیشه یعنی هست 

بزند بزند

در آینه ی شکسته
قاب تکه تکه های تنت
تن ات!
خورشید بیرنگی
نگین بی اصلی
وصلی به پاره های خودت
به کنش بی اراده ات
به سعی، خار کف پایت
وبه من


واژگونم در دریای مه آلود اشیا
واژه ، واژه ها
واگویه ها
روی سایه ام ، سایه اش
ریشه اش در دلم
شاخ و برگش در گلویم.


آذر کیانی
http://www.asar.name

پنجشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۹۳

سه‌شنبه، مهر ۱۵، ۱۳۹۳

هر مرگ
اشارتی است
به حياتی ديگر


مارگوت بیکل
ترجمه :شاملو

شنبه، مهر ۰۵، ۱۳۹۳

نجات می طلبی خاموشی گزین "بیدل"
که در طریق سلامت، خموشی استاد است

پنجشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۹۳


 من ، از نسیم سرد خزان ، بوی خاک را
همچون شراب تلخ
هر دم به یاد خانه ی ویران مادری
می نوشم و گریستن آغاز می کنم

نادر نادرپور



سه‌شنبه، مهر ۰۱، ۱۳۹۳


آیینه‌ای طلب کن تا روی خود ببینی
 

سعدی

پنجشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۹۳

 
 
کسی که ذهنی مستبد دارد ،معمولا تخت محک آن دیو یونانی را با خود دارد. دیوی که برای تناول آدمها از این تخت استفاده میکرد.آدمها را آنقدر بلند و کوتاه میکرد تا به اندازه همان تخت بشود بعد ترتیب شان را میداد.
هرکسی در دامن هستی به فراخور شعور ودرک اش در هر موقعییتی که هست در حال تربیت شدن است .
این تخت محک ،همان الگوی ذهنی ست که آدمها را مطابق سلیقه خودش می خواهد

پنجشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۹۳

پنجشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۹۳

        
 
       پوکه ی گاز اشک آور اسرائیلی ، گلدان گل زن جنگ زده فلسطینی
 
 
 

یکشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۹۳


 ما را سریست با تو که گر خلق روزگار

دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم

گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من

از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم

ما با توایم و با تو نه‌ایم اینت بلعجب

در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم

نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب

نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم

از دشمنان برند شکایت به دوستان

چون دوست دشمنست شکایت کجا بریم

سعدی

پنجشنبه، مرداد ۳۰، ۱۳۹۳

 


اگر چه پیرم ولی هنوز مجال تعلیم اگر بود
جوانی آغاز می‌کنم کنار نوباوگان خویش
  سیمین بهبهانی
یادم هست که در یکی از دیدارهایی که با خانم سیمین بهبهانی در خانه اش داشتم ،بلوز قرمز خوشرنگی پوشیده بود موهایش را هم حلقه حلقه روی شانه هایش ریخته بود، وقتی طبق معمول مهمان نوازی اش که همیشه با یک سینی پر از خوراکی های رنگارنگ همراه بود ،آمد، گفتم خانم بهبهانی وقتی راه میروید انگار که دختری پانزده ساله اید. یک نوع تازگی در رفتار داشت که خاص خودش بود. گفت :آذر جان " من یک طفل هفت ساله در جانم دارم که مرتب درحال بازیگوشی ست و از کلمات بالا میرود." و بعد بلند بلند خندید .
آن طفل هفت ساله همین حالا کلاس برداشته و مشغول خواندن و نوشتن است.
تولدی دیگر

سه‌شنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۹۳

بانوی غزل سیمین بهبهانی عزیز!

دهان چو بستی از این سوی آن طرف بگشا
که های هوی تو در جو لامکان باشد.

مولوی
تسلیت

پنجشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۹۳


لطفا روی عکس کلیک کنید.
از کتاب"من به قرینه ی لفظی حذف شده است"نشر ثالث 81

سه‌شنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۹۳

خود مانعی برای رفتن است وقتی دست پریده رنگ شاخه ای به علامت وداع بالا می آید.

سیلویا پلات

جمعه، مرداد ۱۷، ۱۳۹۳

سه‌شنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۹۳

از کتاب"من به قرینه ی لفظی حذف شده است" نشر ثالث 81
------------------------------------------------------------------------

پرت
------

خيره به جايي

چشمت

خيره به من بود

جايي، پرت شد

پرت از من كجا شدي

خيره باز تو؟

تو پرت

تو از ازل در غروب در پرت به دنيا…؟

ن ی ا م د ي

روي ديوار

تو از پرت



فضيل!

تاا ا ا كي ي ي ي تو و و و راااه مي زني ي ي ي

گا ا ا ا ه آن ن ن آم مد كه ما نيز را ا ا ه تو و و مي زنيم



پرت صداي يكي از روزهاي دسامبر

صداي پرت چشمت كه خيره به جايي

خيره به من

بو و و و د

مي شنوي؟

را ا ا ه تو و و و ن نمي زنيم

پ

ر

ت

------------------------
 فضیل عیاض در آغاز به راهزنی مشغول بود تا شبی به وقت دزدی روی دیوار این آواز شنید"تا کی راه میزنی وقت آن آمد که مانیز راه تو می زنیم" فرود آمد و طی طریق اسفار اربعه آغاز نمود.

شنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۹۳

در کمترین زمان ممکن، شاید 7 روز ،سه فروند هواپیمای مسافربری از آسمانی که سقف همه ی مردم این جهان هست سقوط میکنند و جان! 400 نفر سرگردان نمیدانم های این دنیا می شود. در غزه نفهمی دولت اسرائیل بیداد میکند و زمین زندگی پرآشوبی را تجربه میکند. ایمنی رویایی ست در دور دست و شادی بی پناه ،کنار ترس نشسته و در خواب به تعبیر نیامده ی کودکی ست که این روزها در غزه کوچه ،عروسک یا توپش را از دست داده است.
بهرحال شر صورتهای متعددی دارد و نماد زشت اش حکایتی ست از آنچه که در درون انسانها میگذرد. اگر در این بلبشوی کاری از دستمان برنمی آید لااقل درون مان را از افکار شر پاک کنیم. ببخشیم تا بخشیده شویم.

بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست.

مولوی
Any life is made up of a single moment, the moment in which a man finds out, once and for all, who he is.

Jorge Luis Borges

هر زندگی یی از یک لحظه ساخته شده، لحظه ای که در آن یک انسان، یکبار و برای همیشه می فهمد که چه کسی ست.

خورخه لوئیس بورخس

یکشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۳

 
 
نفرت غير انسانی را باور ندارم
باور ندارم كه انسان دشمنی كند

پابلو نرودا

جمعه، تیر ۲۷، ۱۳۹۳

ازکتاب در دست چاپ

تقدیم به پدر
-----------
یاد

هراسم با باد می وزد
بادِ هراسم و میگذرم
ازروی برگ از روی شاخه ، دست های خیس ام و خودم.
سفیدم و از دندانهای مرگ جا مانده ام,
شیری پاشیده، صورتم لزج
مات و مردد
که جذب فضای مه - مرگ آلود نمی شود.

بواسطه ی زمزمه های دور توست شاید
که هنوز بند رختی از لباس های رنگارنگ و شاد
در حیاط خانه ام تاب می خورد
و"آذ گل" روی نوک پا
با کفش های تق تقی نامرئی
تیش تیش می چرخد
سُر می خورد
روی انحنای موج نگاه مهربانت.

شادی لب پر می زد
از روزی که می ساختی
روزهایی...

بادِ هراسی که می وزد از کجاست؟

-------------------------
"آذگل" پدرم به همین نام صدایم میکرد.

چهارشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۹۳

شاملو
-------------
من وتو يكي دهانيم
كه به همه آوازش
به زيباتر سرودی خواناست.
من و تو يكي ديدگانيم
كه دنيا را هردم
در منظر خويش
تازه‌ تر مي‌سازد.
نفرتي
از هر آنچه بازمان دارد
از هر آنچه محصورمان كند
از هر آنچه واداردمان
كه به دنبال بنگريم،
من و تو يكي شوريم
از هر شعله‌ ئي برتر،
كه هيچ گاه شكست را بر ما چيرگي نيست
چرا كه از عشق
روئينه تنيم.
و پرستوئي كه در سرپناه ما آشيان كرده است
با آمد شدني شتابناك
خانه را
از خدائي گمشده
لبريز مي‌كند

دوشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۹۳

یکشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۳


روز قلم گرامی باد
-----------------------
محمدعلي سپانلو اعتقاد دارد چهاردهم تير ماه مي‌تواند روز ملي نويسندگان و اهل قلم باشد و علت نامگذاري اين روز به تاريخ‌نگاري ابوريحان بيروني باز مي‌گردد.
14 تير روزي است که نويسندگان و اهل قلم بايد در مورد مدعاهاي حقيقي خود (حداقل در مورد حقوق اساسي خود يعني آزادي بيان) هم صدا شوند. حداقل به لحاظ تاريخي هيچ کشوري چنين سابقه تاريخي در مورد روز قلم ندارد.
عکس : کتاب ابوریحان بیرونی ، انتشارات شروع
 
 


حتما بخوانید. از دست ندهید. ممنون
http://frozenarch.blogspot.com/

frozenarch.blogspot.com/2014/07/somewhere-in-ca.html

سه‌شنبه، تیر ۱۰، ۱۳۹۳



لطفا روی عکس کلیک کنید                                                                       

پنجشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۹۳




 برد و باختی نیست!

بازی!!! نوعی رفتار است که انتخاب می کنیم ،که باید برای ارائه ی آن تجربه ی کافی هم داشته باشیم.... نداشتیم.
تیم فوتبال ایران خوب بازی نکرد، اما رفتاری عالی را تجربه کرد.
به امید آینده ،بازی های خوب و رفتارهای بهمچنین.

دوشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۹۳

از کتاب"روی آینه ام خم اش"
---------------------------------
شب
-----------
شب از ستارگان پیشی می گیرد
گستره ی کبودی که از انکار بر می خیزد
.از حذف
.از نبود هر بودی که بود را نبود میکند
بود بود بود هست
بود شب از نبود است از جریان و استحاله ی هرم نفسی عظیم که دم روز را نبود بازدم شب می سازد
تا عمق آن پهنه ی لایتناهی که به تمامی تسلیم است و خاموش وآگاه و جاری است
در همه ی نفوس تا شب شب باشد و معنا یابد در خلوت هر ازدحام
...در حذف هر صدا در انکار هر
از انکار بر می خیزد شب تا همه او شود و شب باشد از گلویی که نجوا می کند و
:می خواند اورا
تا بخواندش
بداندش
و بداردش
شب رویش نی
شب زایش ری
.شب حضور بی حضور آن حاضر همیشه
که نی را ترکند از الست می
تر کند چشم
.تر کند جانی که از عشق سوزشی عمیق دارد
به ستارگان پاداش حضور می بخشد
که بی حضورش توان. حاضر نیست
.در گستره ی کبودی که از انکار بر می خیزد
.هرم نفسی عظیم
دم می دهد دم
از عدم از هو هو
شب شب شب همه او همه هو
شب سقف، شب تالار پرتلالو

شب فرصت حضور مجدد عالم عشق
و مجال دادن خود به خدآ
از عشق، شب زاید و غیبت را لذت حضور می سازد و مجال می یابد که بداند
...نیست از هست و هست از
:شب لایتناهی مکان آن بزرگ بی مکان که
کان همه بیم
کان همه مهر
.کان همه عشق است
شب میخواهد
شب میشود
شب جریان دارد از جانب او


____________________________
هزار و سيصد و هشتاد و پنج

شنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۹۳




از کتاب" چرا کفش هایت جفت نمی شود شعرمن؟ نشرنیم نگاه
---------------------------------------------------------------------
بی قراری هایم از کی شروع شد
--------------------------------------
از وقتی که گنبد مینا را..؟
نه این واژه ها خیلی خودی اند
و من معنی آن ها را مثل مزه ی نان می فهمم
فکر کنم از دیروز شروع شد
یا شاید هم از دیروز امروز دوسال قبل
یا ده سال آینده
حالا تو بگو گنبد مینا را در همین سال ها تاسیس کردند
و در یکی از همین وقت ها که شمردم
سرعت صوت فاخته یی
شاید
هوایم را شکست
که من هنوز گیج گیجی راه می روم
و چیزی شبیه رعد و برق
چشم هایم را نقاشی میکند
 

شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۳

     
فریدا کالو

جمعه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۳



چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون

مولوی

معمولا مرز ظرفیت فکر انسان محل تبدیل است که غالبا با اتفاقی غیر منتظره خودش را نشان میدهد و محل گذار هم هست به محیط فکری جدید. درست درون همین اتفاق، انسان درحیرت و بهت از این دگرگونی خبردار میشود.
کیمیا هست برای تبدیلی آسان مشروط بر اینکه محیط فکری پیشین کمتر به توهم آلوده باشد . واقعییت...
 
 

دوشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۹۳





 

چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
 زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
 زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است

سپهری


سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۳





کتاب"آواز بانوی شط و شرجی" نوشته ی آقای پرویز حسینی
نگاهی به شعر زنان خوزستان
نشر شاسوسا
نمایشگاه کتاب-شبستان- راهرو 19-غرفه ی 19

جمعه، فروردین ۰۸، ۱۳۹۳




 بهار، نامه ياران رفته می آرد

گلی كه وا كند آغوش‌، در برش گيريد

بیدل