پنجشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۴




امید پرنده ای است
که مأوا در روح دارد
نغمه ی بی کلام را می خواند
وهرگز بازنمی ماند.

خوش ترین نوایش در تندباد می آید
و باید سخت باشد توفانی
که برآشوبد این مرغک را
که گرمی دل ها بوده است.

آوایش را در سردترین دیارها
و در غریب ترین دریاها شنیده ام،
اما او هرگز در هیچ تنگنایی
از من خرده ی نانی نخواسته است.

امیلی دیکنسون

ترجمه:سعید سعیدپور




هیچ نظری موجود نیست: