چهارشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۸



ایست




صوت عقیم است

در این مه غلیظ و بی حضور چشم ها

اولین کبوتران سفیدی که پرواز کردند از دهان تو

در لانه اند به انتظار تخم هنور


ادامه لطفا......








از کتاب چرا کفشهایت...

۵ نظر:

اميرنعمتي گفت...

اميد كه كبوترهاي دورپرواز در انتظار هيچ سايه اي نباشند...مرسي از حضور شما خانم كياني دروبلاگ محقرم

فرشته پناهی گفت...

به گونه ای دِمُده به روزم

حامد رحمتی گفت...

با درود خانم کیانی عزیز شعر زیبایی بود نثر روانی داشتید با شعری به روزم و منتظر قرائت شما هستم با فروتنی و لبخند

كامبيز حسين پور گفت...

سلام بر شما
یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد.

پيشاپيش عيد نوروز بر شما وخانواده محترم مبارك

سعید گفت...

سلام آذر عزیز . ادامه دارد ... شوک می دهد ... ریز و بی نهایت ... مثل مور مور سرمای گرگ و میش شبانه .... سبزم و منتظر ...