یکشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۸

نزدیک بود که


نه بام خانه ی من فرودگاه است

نه گاری او بال دارد

با همین پیف پاف هم میتوان کار را تمام کرد


شاخه یی که پنجره ی اتاق مرا شاهد بود

دیشب به خواب تبر می رفت


با آرزوی خوشبختی

خدا حافظ برای همیشه.....


همیشه اماهیچ وقت نپائید

و خواب از سر دوباره پرید


سلام

شما شیرینی میل نمی کنید؟



از کتاب چرا کفشهایت ........78

۶ نظر:

نرده ها گفت...

سلام خاله مهربانم امیدوارم مثل سبزه ها دلتان در سردی دی یخ نزند و همواره گرم باشید مثل همیشه. خوب است که همچنان می نویسید این روزها چطوری هستی خاله؟.

حسین احمدزاده گفت...

با سلام،
"همیشه اما هیچ وقت نپائید وخواب ازسر دوباره پرید"زیبا بودوپرمعنی.
موفق باشید.

كامبيز حسين پور گفت...

سلام
بسيار زيبا بود لذت بردم
سري هم به كلبه ما بزنيد و نظرتان را جويا شويم
سپاس

Hamed Rahmati گفت...

با درود خانم کیانی


حال شما امروز داشتم به لینک های وبلاگم سر می زدم که نام مبارک تان را دیدم به خانه ما نیز سر بزنید و در صورت لزوم مرا به دوستانتان پیوند بزنید شعرهایتان رنگ و بوی خاصی دارند به روز که می شوید خبرم کنید با مهر و دوستی

افشین محمودی گفت...

سلام دوست شاعرم با اجازه شما رو لینک کردم

mahtab keransheh گفت...

سلام
زیبا بود .مرسی