انديشه يي دختر كوچك را سخت بخود مشغول ميداشت
چرا از شانه هاي زنان
بويي تند همچون عطر سنگين گلهاي ياسمن يا ماگنوليا
به مشام ميرسد؟
چيست اين حرير لطيف مه
بر گرد شانه هاي مادران؟
دختر كوچك را حسرت داشتن آن بود
آن عطر شگفت انگيز نامعلوم
.كه در زيباترين دوشيزگان نيز شنيده نميشد
.دختر كوچك بزرگ شد
.به زني و سپس به مادري بدل گشت
:روزي ناگهان دريافت
شفقتي
كه شانه هاي زنان را معطر ميكند
چيزي نيست جز خستگي
.خستگي دوست داشتن روزافزون ديگران
ايباراگي نوريكو
سركار خانم فريده حسن زاده
۴ نظر:
شفقتي
كه شانه هاي زنان را معطر ميكند
چيزي نيست
جز خستگي ی دوست داشتن ِروزافزون ِ ديگران
...
در این بند زیبای شعر، بارها به این یقین رسیده ام که :زنان بزرگ، فقط برای صلح ،جنگیده اند. چنین باد اندیشه ی دختران این خاک
باشد که فرزندان جهان، همه روز را روز زن بدانند و هر زنی به آرزوی روز ِ جهانی ی خود برسد
..
شایسته باد بر تو هم آذر نازنین
با مهر فراوان
پس باید بدون هیچ حرفی از هیچ کجای این جهان ..?؟
سلام آذر عزيز
گفت و گوي "علي حسن زاده" با "بهزاد خواجات" منتشر شده در نشريه ادبي جن و پري؛ براي مطالعه اين گفت و گو در سايت نشريه جن و پري به نشاني زير مراجعه فرماييد:
http://www.jenopari.com/article.aspx?id=1229
خداحافظ
سلام خانم کیانی عزیز .
با کارهای جدیدم شمارا دعوت می کنم به خوانش شعر .
. .باشد که سکوتتان را شکسته ببینم در برابر آثارم . زن بودن اشتراک عجیبی ست که نباید آن را فراموش کنیم . متشکرم .آرزوی سربلندی دارم برایتان
ارسال یک نظر