دوشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۷





با دوستی صحبت می کردم، پرسید چرا درست و حسابی آپدیت نمی کنی؟
راستش نوشتن از واقعیتی که آنقدر دهانش باز است که می شود 32 تا دندانش را هم شمرد، آنچنان هم جالب توجه و جذاب نیست
نمی خواهم این وب هم بشود طشت اوحدی مراغه ای، که شبی در پیش رو گذاشته بود و در آن نگاه می کرد. شمس از کنارش رد شد و پرسید:اوحدی چه می کنی؟ گفت: دارم ماه را نگاه می کنم. شمس گفت: مگر در پشت ات گوژ هست که بر آسمان نگاه نمی کنی و ماه را نمی بینی؟
چه بنویسم دوست من؟


و همچنان در شیب شیار فروتر نشستن"
و با هر خرسنگ
*"به جدالی برخاستن
...
!تا ببینیم چه زاید شب




-------------------------------
شعر از احمد شاملو :*

هیچ نظری موجود نیست: