یکشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۵





تقديم به حضرت عشق



.شب از ستارگان پیشی می گیرد
گستره ی کبودی که از انکار بر می خیزد
.از حذف
.از نبود هر بودی که بود را نبود میکند
بود بود بود هست
بود شب از نبود است از جریان و استحاله ی هرم نفسی عظیم که دم روز را نبود بازدم شب می سازد
تا عمق آن پهنه ی لایتناهی که به تمامی تسلیم است و خاموش وآگاه و جاری است
در همه ی نفوس تا شب شب باشد و معنا یابد در خلوت هر ازدحام
...در حذف هر صدا در انکار هر
از انکار بر می خیزد شب تا همه او شود و شب باشد از گلویی که نجوا می کند و
:می خواند اورا
تا بخواندش
بداندش
و بداردش
شب رویش نی
شب زایش ری
.شب حضور بی حضور آن حاضر همیشه
که نی را ترکند از الست می
تر کند چشم
.تر کند جانی که از عشق سوزشی عمیق دارد
به ستارگان پاداش حضور می بخشد
که بی حضورش توان. حاضر نیست
.در گستره ی کبودی که از انکار بر می خیزد
.هرم نفسی عظیم
دم می دهد دم
از عدم از هو هو
شب شب شب همه او همه هو
شب سقف، شب تالار پرتلالو

شب فرصت حضور مجدد عالم عشق
و مجال دادن خود به خدآ
از عشق، شب زاید و غیبت را لذت حضور می سازد و مجال می یابد که بداند
...نیست از هست و هست از
:شب لایتناهی مکان آن بزرگ بی مکان که
کان همه بیم
کان همه مهر
.کان همه عشق است
شب میخواهد
شب میشود
شب جریان دارد از جانب او


____________________________
هزار و سيصد و هشتاد و پنج





۱۶ نظر:

ناشناس گفت...

ساکنان حرم ستر عفاف و ملکوت/با من راه نشین باده مستانه زدند ...

ناشناس گفت...

یک آینه به سمت تماشای هیچ کس

در را ببند انسیه، این چند تا مگس ...



دارند می برند که گوش سکوت را

ته مانده های لاشه ی یک عنکبوت را

بروزم عزيز

ناشناس گفت...

شب
تا دم صبح گریست
بر کلاغی که سیاهی را پناه نداشت
و بر کاسه ی تیر ِ چراغ ِ کوچه ای متروک
آشیانه کرده بود
****
سلام با پیوست شادمانی و لبخند
تعابیر زیبای شعرتان به اندیشه پیچیده است
و نیز آنکه ، چه خوب که آمدید/ سپاس و سپاس سپاس

ناشناس گفت...

عباس حسنی هم رفت .

ناشناس گفت...

سلام/ بی پیدا شده ای

ناشناس گفت...

سلام. شب از نبونش شب است. همیشه همین طور بوده. از نبودن هست می شودن. نبودن، آغاز دوبارگی ست.

ناشناس گفت...

سلام . ممنون که لینک منو به اینجا انتقال دادی . من الان تو بلاگفا می نویسم . خوشحالم که دوباره اومدم تو جمعتون.

ناشناس گفت...

خانم کیانی //مراغب معنا محوری بیش از حد روایتتان باشید//دارید به فکر نویسی نزدیک میشین که شاید خوب نباشه//شما شاعرید نه فیلسوف !!//به خانه ی من هم سر بزنید //به روزم

ناشناس گفت...

خصوصی تا نیمه خصوصی **
سلام
به روز که نیستم اما روزم روز می شود اگر نظر دهید
بی اجازه هم آدرس شما را زنجیر کردم ، تا همیشه/ چون این سخن است که نمی پوسد
تا دوباره

ناشناس گفت...

!آقاي جوانبخش
فكر مي كنم مراقب درست تر باشد
!!تا مراغب

Unknown گفت...

سلام.

ترنج گفت...

درود بر شما، مادر ِ کلام ، که نوشته هایتان هرگاه به مصاف چشم میایند آنچنان راه را بر برخی باورهای دیکته شده سد میکنند که انسان گمانش بر میدارد تازه متولد شده . واژه ها آنچنان در فهم معانی خواننده را دستگیر میشوند که لابیرنتهای کَمکارِ ِ مغز که از شدت تقلا در فهم و جویدن و هضم ِ نوشته های پیچیده در صنایع تازه ساز بدیع، قید فعال بودن را زده اند دگر بار زنده میشوند

بانوی بزرگوار
همیشه سرافراز باشید

ناشناس گفت...

شب...شب حضورش در هوهوي سرد باد...شب سرشار...شب تب...شب تاب عشق بر گستره ي وسيع قلب...شب تكرار حادثه هاي مجدد در دهليزهاي تاريك تجربه...شبهايت همه در حضور او...در هوهوي هم او سلامت و آرام باد...شبهايت ستاره باران شادي باد در مجال حضور عشق در پهنه ي وسيع بودن تو...شبهارا دوست دارم چون در بيكرانه ي تنهايي هايم در سكوت فاصله ها رنگ مي بازند و عشق در هاله اي از روياهاي دور انسوي پرده ي نقره گون خايالاتم فرصت جاري شدن مي يابد...از خالق زيبايي هازلال ترين و آرامترين شبهارا برايت آرزو دارم.

ناشناس گفت...

هم زيبا بود و هم لذتي وافر بردم . جاويد شاد

ناشناس گفت...

سلام،از نوشته‌های زیباتون بسیار لذت بردم، من تجربه‌ی اندکی در کار طراحی وبلاگ دارم اگر مایل هستید میتوانم در اختیارتان بگذارم به این وبلاگ سر بزنید من درش تغییراتی دادم و به شکلی که میبینید درآوردم برای ارتباط برایم ایمیل بزنید خوشحال میشم
http://ketabegharn.blogspot.com/

ناشناس گفت...

ممنون خواندم
شعر دشواری ست و باید باز هم خواندش